گاهی اوقات چیزهای عجیبی را حس می کنیم و اطلاعاتی وارد مغز ما می شود که نمی دانیم الهام و ناشی از شهود هستند و یا ساخته و پرداخته قدرت تخیل ما. وضع زمانی پیچیده تر می شود که ذهن منطقی هم وارد کار شده و در امر دریافت و پردازش اطلاعات دخالت می کند.
ما در تشخیص پیام های صادره از نیمکره راست و چپ مغز هم مشکل داریم. نیمکره چپ مغز ما به تولید افکار منطقی، عقلانی و معنادار و اعداد علاقه دارد. این بخش از مغز برای هر چیزی دلیل می خواهد.
درک ما از هستی فقط با دلایل قانع کننده برای نیمکره چپ مغز امکان پذیر نیست بنابراین خوشبختانه ما نیمکره راست مغز را داریم که شهود، تخیل، صدای درونی، رویا دیدن و … توسط آن انجام می شود.
برای اینکه به قدرت شهود خود دست پیدا کنیم ابتدا باید از مداخلات نیمکره سمت چپ مغز خلاص شویم تا نیمکره راست بتواند پیام خود را بلند به گوش ما برساند. برای این کار به تمرینات کوچکی نیاز است تا نمیکره سمت چپ که عادت به تصمیم گیری و نگهداری ما در مسیر همیشگی دارد را تربیت کنیم. تمریناتی مثل مراقبه و تمرکز فکر به این کار کمک زیادی می کند.
از طرف دیگر، ما توجه کمی به پیام های نیمکره راست مغز خود می کنیم و اگر پیام شهودی توسط آن دریافت شود ممکن است آن را پس زده و یا با تعجب بپرسیم که آیا این موضوع واقعی است؟ آیا تخیل خودم نیست؟
بنابراین ما چگونه تخیل و پیام های شهودی را که هر دو از نیمکره سمت راست مغز صادر می شوند را از همدیگر تشخیص دهیم؟
– آیا این فکر یک مرتبه به ذهن من آمده؟
– آیا من در دریافت این اطلاعات غیر فعال هستم و دخالتی ندارم؟
– آیا منتظر این هستم که ادامه پیام ها را دریافت کنم؟
اگر پاسخ شما به هر کدام از پرسش های بالا مثبت است در این صورت به احتمال زیاد یک پیام شهودی را توسط مغز خود دریافت کرده اید.
اگر هم بپرسید که چرا این فکر به سر من آمده و چرا چنین شده در این صورت نیمکره سمت چپ مغز شما کار تجسس گرایانه خود را شروع کرده و لازم است که برای مدتی آن را ساکت کنید.
تفاوت مهم شهود و تخیل این است که اولی از بیرون به مغز ما وارد می شود ولی دومی ساخته و پرداخته خود مغز است. مغز ما مثل آنتنی است که می تواند اطلاعات شهودی را دریافت و مصادره کند. آزمایشاتی که با دستگاه EEG انجام شده نشان می دهد که حتی اگر این دستگاه با سر تماس نداشته باشد همچنان فعالیت هایی را نشان می دهد و مدرکی است بر اینکه ما می توانیم افکار خود را از مغز به عالم بیرون صادر کنیم.
وقتی پیام شهودی به مغز ما می رسد ممکن است به حالات مختلفی ترجمه شود برای مثال تصویر ذهنی (غیب بینی)، صدا و کلمات (غیب شنوایی) و حس لامسه (غیب لمسی) و ….
تفاوت مهم دیگری که باید بدانیم فرق بین افکار و پیام های شهودی است. افکار ما معمولا وقتی پدید می آیند که تحت تاثیر محیط و حواس پنجگانه و دغدغه های ذهنی و خاطرات قرار گرفته باشیم در حالی که پیام شهودی مستقل از اینها عمل می کند و ممکن است خیلی غافل گیرانه و در حالتی که انگار زمان و مکانی برای شما وجود ندارد وارد ذهنتان شود.
خیلی خوب بود من اخیرا توی این زمینه خیلی توی شک افتاده بودم و درگیر بودم یه جورایی با منطقم
ممنون ازتون