سلام دوستان
عزیزی مطلبی با عنوان مرگ چند جوان گداشتن که با خوندنش درد هایی که یادم نبود تازه شد.یاد دوست و بستگانی افتادم که دیگه نیستن. یه جوون از بستگان چند سال پیش فوت کرد.بچگی باهاش خاطره داشتم مخصوصا برادر بزرگترش که همسنم بود اینا دوتا بهم وابسته بودن بدبختی انجا بود که برادر بزرگه ایران نبود.خونوادش میدونستن اگه بفهمه تو غربت قطعا یکاری دست خودش میده بهش نگفتن.ولی مگه میشه از آدم این چیزارو مخفی کرد.خلاصه تند تند زنگ میزد سراغ برادرشو میگرفت که چرا همش بهونه میارین که نیست هر وقت زنگ میزنم.خلاصه برگشت ایران و فهمید چه بلایی سرشون اومده.گفت من نمیتونم اینجا طافت بیارم هرجا نگاه کنم اونو میبینم و برگشت.تو بهشت زهرا دیدمش فهمیدم به پیشواز مرگ میره.گفتم ساسان بمون کمر پدر مادرت تا شده کمکشون باش.گفت توانشو ندارم . دو سال نشد که خبر اومد تو هون کشور انقدر مشروب خورده که سنکوپ کرده.از پدر مادرشون چیزی نمیگم.فقط دویست تومن پیاده شدن تا جنازه پسرشونو بفرستن ایران.
پسر عموم سالها تو یه کشور شرقی زندگی میکرد.زد خاکی و اونجا رفت تو گروه خلافکارا بعد از ده پونزده سال خسته از زندانو جای زخم های عمیق تو بدنو روحش برگشت و از نو یه زندگی درستو پیش گرفت.پسر با معرفت و مهربونی بود.زن گرفت و یه بچه دوساله داشت با برادرش کارواش زدن و دلگرم زندگی بود که …
شبش من یه برونفکنی داشتم که پسرعمومو با لباس کفن مانند کنار جوی آبی دیدم.حس بدی داشتم.فرداش تغریبا یادم رفته بود.غروب از محل کارم میخواستم برم پیش دوستی.تو اتوبان که به مسیر اصلی برای پیچیدن به سمت موردنظر رسیدم.بدون اراده به سمت مخالفش که اتفاقا میخورد به خونمون پیچیدم اصلا حال برگشتن نداشتم و یراست رفتم خونه اونجا بود که با تماس فامیل خبر فوت پسرعمومو شنیدم.از دایی هام نگم دیگه که حالم بد میشه.
از پسر کارتن خوابی که مادرش طردش کرده بود بخاطر عملش و تازه از زندان آزاد شده بود بگم.خیلی تصادفی دو بار خدا خواست سر راهم قرار بگیره.زمستون بود.با بغض میگفت سرد که میشه ماتم میگیرم تو خیابونا.اونروز بهش گفتم آشنا دارم دکتر فردا میریم پیشش واسه ترک.گفت باشه.پیاده که شد گفتم واسه جا خوابتم خدا بزرگه.خندید محکم دست داد گفت دیگه نیازی نیست.همینطور که نگام میکرد گفت.روز اول که تو پارک بودم تو رد شدنی گفتم خودکار داری بهم دادی منم کف دستم شماره مثلا نوشتم همش الکی بود دو ساعت بود از بس دلم گرفته بود به هرکی میگفتم حاضر نمیشد یه کلام حرف بزنه.ولی تو اومدی گفتم بشین نشستی ازینکه یکی منو تحویل گرفته دلم باز شد.با حرفاش خیلی دلم گرفت.خداحافظیش تنمو لرزوند.رفتم خونه صبح گفتم میرم کارامو میکنم بعد میرم دنبالش.سر محلمون شلوغیو که دیدم زدم کنارم جمعیتو زدم کنار خودش بود.که راحت واسه همیشه خوابیده بود.اون مادر چه دلی داشته اینو بیرون کرده.گردونه به نوبت.آخکه تو چه بد روزگاری افتادیم رو خشت.
سلام محمد عزیز، خاطرات تلخ و غم انگیزی بود. جوان مرگ شدن درد بسیار بدی برای اعضای خانواده می گذارد. اگر جوانی می خواهد کار دست خود دهد حداقل به فکر خانواده خود باشد که بعد از او چه می کشند. زندگی درس های زیادی را به انسان می آموزد که درست نیست از آنها فرار کرد. تجربه آخر هم واقعا تاسف برانگیز است. مادران فرشته هستند ولی تعداد بسیار کمی از آنها فقط کار زاییدن را انجام داده اند و مسئولیت مادری خود را فراموش می کنند. بچه نخواسته است که به دنیا بیاید و این مادر بوده است… بیشتر »
سلام سینا جان
من دلم نمیخواد مطالب اندوهبار بنویسم.ولی همونطور که بارها گفتم اکثرا موضوعات اینچنینی نوعی درد دل کردن هم هست.و هیچ موضوعی سخیف نیست.راستش من خیلی مطالب رو که عمیقه و دوس دارم آزادانه در موردش بنویسم و دوستانی چون شما هم شرکت کنید به دلیل برچسیهای خطرناکش در عرف جامعه و نظام حکومتی نمیتونم واردش بشم.البته من تنها بدنبال رسیدن به حقیقتم.شاید اگر احترام به قوانین سایت نبود مطرح میکردم.چون یجورایی به قول دوستان سادیسم و خود آزاریم دارم 🙂
سلام
محمد عزیز، تا جایی که قوانین اجازه بدهد در مورد اندوهناک ترین موضوعات که بتوان از آنها درس عبرت گرفت می توان مطلب نوشت.
خیلی ناراحت کننده بود محمد عزیز، امیدوارم خدا ایشان را رحمت کند و به نزدیکان آنها صبر دهد. چون آنهایی که رفتند به عبارتی از زندانِ دنیا آزاد شدند و یکدیگر را یافتند و علوم بسیاری در مورد زندگی روحی برای آنها آشکار شد، اما این نزدیکانشان هستند که مادامی که در زندانه دنیا اسیرند، با چشم و گوش بسته (نسبت به زندگانیهای دیگر) زجر و غم تنهایی می کشند.
سلام anni عزیز
من واقعا از درک عمیق و مطالب خوبتون به وجد میام.همه دوستان برام عزیزن چند نفری مثل شما عزیزتر
اقا محمد ماشالا شما بدتر ازخانم ها خیلی پیگیر این مساعل زندگی بقیه هستید. من تاحالا ندیدم یه اقا بجز مساعل احضارات علاقه ای به این بحث های مرگ شنیدن از بقیه داشته باشه بخواد بیاد یجا با بقیه شیر هم بکنه. کار خلاف درامد اینده اش یچیزی بدیهی شما کافیه بری پایین شهر تهران هستن انقدر که برات مثل خودت از این موضوع هایی که علاقه داری تعریف کنند یکی داییش رفته ژاپن با پول خلاف اومده لابراتور شیشه راه انداخته یکی دیگه گلخانه اما خب پای حرف هرکسی بشینی اخرش یا مردن یا با زجر این دنیا ترک… بیشتر »
سلام
دنیای عزیز، دلسوزی، زن و مرد نمی شناسد. کسی که همدل باشد مرگ غریبه را هم مثل مرگ عزیزان خود مهم می بیند. مرگ مسئله مهمی است و درس های زیادی در آن نهفته است.
من هم شاهد بدبختی کسانی که از راه حرام پول در می آورند بوده ام ولی این تنبیه شدن آنها به خاطر این است که هنوز روح آنها پاک است و آماده درس گرفتن. اگر کسی خیلی رد داده باشد می شود کاخ نشین و دزد اموال میلیاردی و کک او هم نمی گزد.
آدمهایی که خودکشی میکنن یا افرادی که قدر وجود خودشون را نمیدونن و دنبال خلاف و مواد و هزار کار دیگر میروند فقط از کمبود های روحی روانی و مالی نیست. اکثر این افراد انسانهای خودخواهی هستند که کوچکترین ارزشی برای اطرافیان و عزیزانشون قايل نیستند. این افراد فکر میکنند برای اطرافیانشون ارزشی ندارند ولی نمیدانند با این کارشون چه بار سنگین غم و عذاب وجدان روی دوش آنها میگذارند. این افراد انسانهای سادیسمی و مازوخیسمی هستند که از عذاب خود و دیگران لذت میبرند.
سلام
شاید هم دچار اختلالات روانی و افسردگی شدید شده اند که در صورت درمان، بهبود پیدا می کنند. کسی که حتی به خودکشی فکر می کند یعنی در رنج درونی بسیار عظیمی است و هیچ وقت این درد را خود او انتخاب نکرده است. حتی لذت بردن از عذاب خود و دیگران هم نوعی اختلال روانی است که نیاز به درمان دارد.
سلام به دوستان
نظرات خانمها دنیا و سهیلا بنا به دلایلی برام جالبه.البته ادبیات دنیا خانم در مورد خویشاوندانم توهین آمیز بود که من کشش نمیدم.فقط درخواستم اینه در تمام مطالب من که ارسال میشه شما دو عزیز نظر بدید.و هر انتقادی دارید راحت عنوان کنید البته خط قرمز همیشه مرز احترامه.جسارتا دنیا خانم در نوشتن کلمه ها بیشتر دقت کنید و اگه موضوع خاصی در مورد هر چی که باشه در ماورا عنوان کنید مطلب مینویسم قطعا.ممنونم
سلام
بله دوستان همان طور که محمد عزیز گفتند کمی در نوشتن کلمات دقت شود در غیر این صورت تایید نمی شود.
سلام به دوست عزیز آ.محمد.و;) اگر چه از زمانی که باید این حرفو میشنیدین گذشته ولی بازم دلم میخاد تسلیت بگم به خاطر فوت… انشالله که هر کسی این دنیا رو ترک میکنه به جای بهتری بره:)) بریم سر اصل مطلب شما سادیسم و خودآزاریم داری؟؟ نگفته بودین؟D:D:D: چرا به خودتون برچسب میچسبونیییییین؟چه کاریه آخه؟;))))) نع واقعی برم سر اصل مطلب چیزی که اصن به خاطرش میخام کامنت بزارم 😉 دوستم دنیا جان کسی که باعث شده اینطوری ضربه بخوری سهمشو از دنیا دریافت میکنه خیالت جم. به نظر من توی نگرشی که داری تنها اون افراد مقصر نیستن خوبه… بیشتر »
سلام famono ممنونم از لطفت.چقدر خوب و کامل توضیح دادین مطالب رو واقعا میگم برام این حد از فهم و درک تحسین برانگیزه.در مورد دو دوستمون هم منم حس کردم این اتفاقات رو ولی نخواستم نصیحت کننده باشم.ولی در مورد خانم … حالا که حرفش شد منم فقط یه توضیح کوچیک میدم.و مخاطبم تمام دوستان هستن.عزیزانی که مدتهاست از شخصی آزرده هستید و اکثرا هم کینه میشه.اگه بگم اون آدم خیلی بهتر از اون چیزی بوده که بتونید تصورشو کنید باور میکنید؟ فکر نکنم. کمی منصفانه زندگیتون رو با اون فرد مرور کنید بدون اینکه خودخواه باشین.اون شخص بد نبوده… بیشتر »
سلام
نظر لطفتونه
امیدوارم که کسی به نصیحت نگرفته باشه اینا فقد چیزایی بود که توی زندگی به مرور یاد گرفتم و خاستم کمکی کرده باشم:))))