فرض کنیم شما تمامی راه های شفادهی خود از مراقبه تا روانکاوی و مصرف دارو را امتحان کرده اید و وقت زیادی هم گذاشته اید ولی شفای چندانی از نظر روحی و روانی پیدا نکرده اید. اگر این طور است شما تنها نیستید. بسیاری از افراد در سراسر جهان چنین وضعیتی دارند.
در این حالت بخشی از غریزه ما سدهایی را به منظور دفاع از ما در برابر آسیب های احتمالی دیگر می سازد که گاهی خود این سدها مانع شفادهی کامل ما می شود. بنابراین اولین قدم در شفا شکستن همین سدها است.
وقتی خود حقیقی ما توسط کسانی که دوست داریم (مثل والدین و همسر) طرد شده و یا مورد خیانت و سوء استفاده قرار می گیرد و راهی برای درمان عاطفی خود نداریم در این صورت نوعی شخصیت محافظت کننده جدید در ما به وجود می آید. این شخصیت یا خود محافظت کننده خودش را از بقیه جدا می بیند. او بیشتر نقش تماشا کننده جهان را دارد تا شرکت کننده. خود محافظت کننده از عوامل خارجی برای اعتبار بخشیدن به خود و ارزشمند کردن خود استفاده می کند. با این کار هم حفظ می شود و هم محافظت می کند…تا بتواند خلاء غیر قابل توصیفی را پر کند و احتیاجاتی که نشده برطرف شود را رفع نماید.
در اینجاست که مراقبه و شاهد ماندن بر روی رفتارهای خود هم کمک زیادی نمی کند چون احتمالا زمان زیادی است که در قالب این شخصیت زندگی کرده ایم و نمی توانیم آن را با چیزی که هیچ وقت تجربه نکرده ایم مقایسه کنیم.
خود محافظت کننده به ما می گوید که هیچ مشکلی نداریم و همه چیز خوب پیش می رود. او معتقد است همان طور که مشکلات فقط به خاطر عوامل بیرونی ایجاد شده اند پس با راه حل های بیرونی هم رفع می شوند. خود محافظت کننده اجازه نمی دهد که با زخم های خود رو به رو شویم و پیام های آنها را بشنویم. البته نیت خود محافظت کننده ظاهرا مثبت است و نمی خواهد ما رنج بکشیم ولی اجاز شفای کامل را هم نمی دهد. همان طور که عمل جراحی می تواند با درد و خونریزی همراه باشد بنابراین مواجه شدن با زخم های عاطفی و درمان اساسی آنها هم بدون درد نیست.
خود محافظت کننده باعث می شود که درد روحی ما بی حس شود و پیام آن به سطح آگاهی ما نرسد. از آنجا که دنیای درونی آسیب دیده بنابراین خود محافظت کننده سعی می کند خود را با عوامل اعتبار دهنده بیرونی مثل کسب ثروت، بهبود ظاهر، جلب توجه، مهربانی بیش از حد، کمال گرایی و … زنده نگه دارد. اگر هم نتواند اینها را کسب کند و یا خود را با آنها راضی کند مجبور است به مصرف مواد مخدر و مشروبات الکلی و داروهای خواب آور روی بیاورد.
ما هر چه قدر هم که به این خود محافظت کننده بگوییم که “من خوب هستم و مشکلی ندارم” باعث شفای زخم های درونی نمی شود و دردهای واقعی حتی این پیامها را نمی شوند و احساس نمی کنند. این فقط خود محافظت کننده است که بزرگ و قوی تر می شود و در عین حال، زخم های روحی به حالت نامرئی و بی حسی در می آیند.
بسیاری از روش های درمانی و شفادهی به درد مقابله با این حالت نمی خورند چون چون خود محافظت کننده، ما از احساس بخش هایی که واقعا نیاز به کمک دارند محروم کرده است.
به همین دلیل است که ما از روابط، علایق و چیزهای مهم دیگر زندگی خود لذتی نمی بریم. البته گاهی هیجانات مثبتی سراغ ما می آیند ولی سریعا محو محو شوند. چون وقتی ما حتی دقیقا چیزی را که می خواستیم را به دست آورده ایم شادی آن فقط به سپر خود محافظت کننده برخورد می کند و به خود حقیقی ما نمی رسد. بنابراین هیچ گاه احساس اغنا نمی کنیم.
حتی برخی شیوه های روان درمانی، تمرینات روحی و مراقبه هم کمکی به شخص نمی کند چون باز هم اجازه ملاقات با خود واقعی زخمی را ندارند و فقط با خود محافظت کننده سر و کار دارند. حتی ممکن است آنها مورد سوء استفاده خود محافظت کننده برای اعتبار دهی به خود قرار گیرند. مثلا انجام مراقبه و کمال گرایی می تواند باعث شود که فرد فکر کند یک شخصیت معنوی خیلی خوب است و حتی می تواند عشق معنوی را به دیگران بدهد.
حتی افراد خود شیفته هم از این حالت استفاده می کنند تا بگویند چه قدر هوشمند و معنوی هستند.
دو علامت مهم از وجود خود محافظت کننده در اشخاص عبارت اند از:
– تمرکز بر عوامل بیرونی و انسانها
– احساس اینکه حتما باید کاری انجام دهید
یعنی حس می کنید اگر کار خاصی را انجام دهید و یا دیگری انجام دهد احساس خوبی پیدا می کنید. این کار می تواند حتی مصرف مواد مخدر و یا الکل، خرج کردن پول، دنبال رابطه بودن و … باشد.
شما به راحتی می توانید با شنیدن جمله زیر، وجود خود محافظت کننده را در اشخاص تشخیص دهید:
اگر من فقط می توانستم فلان مقام/پول/شریک/خانه/سلامت بدن و … به دست آورم آن وقت کاملا خوشحال می شدم.
پس خود محافظت کننده می خواهد که انجام دهنده کاری باشید. پس شما را تشویق می کنم تا دست از انجام دادن بردارید و به جای آن بنشینید و احساس ناامیدی و ناراحتی که با انجام ندادن آن کار از نهاد شما بر می خیزد را نگاه کنید. همیشه دقت کنید ببینید کی احساس می کنید مجبور به انجام کاری هستید و با صرف نظر کردن از آن احساس ناراحتی شدید می کنید.
این تنها راهی است که می توانید از قدرت خود محافظت کننده بکاهید. از تغذیه آن خودداری کنید. در عوض باید ببینید در پس ناراحتی که از سرپیچی از فرمان های او ایجاد می شود چه چیزی وجود دارد؟
سپس سعی کنید منشا این دردها را بررسی کنید. اگر واقعا به آن کارها عمل نکنید چه می شود؟ احساسات خود را یادداشت کنید. بگذارید زخمی که سالهاست فراموش شده سر بشکافد و خود را تخلیه کند. سپس می توانید برای هر کدام راه حل های جداگانه پیدا کنید.
در این موضوع کتابی به نام Whole Again اثر Jackson Mackenzie نوشته شده است و می توانید با مطالعه آن به طور دقیق تر به شیوه های شفادهی که در کتاب مربوطه ارائه شده عمل کنید.