نظریه های مختلفی در مورد علت دیدن کابوس می باشد و همه آنها به دلیل نوع غذای خورده شده قبل از خواب و ترسها و تنش ها نمی باشد. ظاهرا وجود همین کابوسها موجب شده است که نظریه فروید مبنی بر اینکه رویاها سعی در برآوردن آرزوها و خواسته های درونی در عالم خیال را دارند زیر سوال رود زیرا کسی دوست ندارد کابوس ببیند و به خاطر آن سراسیمه و نفس زنان از خواب بلند شود.
کابوسها معمولا در کودکان و افرادی که دارای بیماری های روانی همچون اسکیزوفرنی هستند بیشتر از سایرین مشاهده می شوند. همچنین میزان آن در هنگامی که مرحله چهارم خواب دچار اختلال و ناتمامی شود افزایش پیدا می کند.
فروید ابتدا عقیده داشت کابوسها به خاطر تنبیه کردن ما توسط سوپر ایگو (بخش اخلاقیات و وجدان شخصیت ما) ایجاد می شوند. ولی این نظریه را کامل ندانست و اذعان کرد که برخی از کابوسها نشان دهنده وسواس عملی تکراری و تمایل ذهن برای تکرار چیزهایی که به صورت اولیه تجربه است می باشد که این نظریه چندان مورد استقبال قرار نگرفت. فراموش نکنیم که فروید معمولا اطلاعات خود رو از بیمارانش جمع آوری می کرد. بیمارانی که ممکن است شرایط روحی حاد داشته و تجربه آنها قابل تعمیم به افراد سالم نباشد.
دلیل دیگری کابوس دیدن می تواند به خاطر مصرف برخی از داروها و مواد شیمیایی باشد.
همچنین افرادی که دارای میزان بالایی از استرس و اضطراب هستند و یا ترس شدیدی نسبت به مرگ خود ک عزایزانشان دارند بیشتر وچار کابوس می گردند. افرادی که مکررا کابوس می بینند معمولا افرادی منفعل و وابسته بوده و از حس حقارت و ناامنی رنج می برند.
برخی از کابوسها به خاطر احساس گناه و ترس از تنبیه شدن (به ویژه در کودکان) ایجاد می شوند. برای مثال پسری به نام اریک در کودکی مرتکب قتل غیرعمدی کودکی دیگر شده بود. مدام خواب می دید که مادر و همکلاسان آن پسر مقتول او را تنبیه می کنند و آزار و اذیت می رسانند. یا یک بار کابوس دید که به مدرسه جدیدی رفته و بقیه تا فهمیدند او قاتل هستند دور او حلقه زدند و گفتند که ما یک قاتل را در این مدرسه نمی خواهیم. او به شدت ترسید و از خواب بیدار شد. کابوسهای او مکررا در طی چند سال کودکی اش تکرار می شدند و نشان از خودتنبیهی و عذاب وجدان در او بود.
البته در همه کابوسها نشانی از عذاب وجدان و احساس گناه دیده نمی شود خصوصا که بیمار بزرگسال باشد. مگر اینکه چیزهایی در او باعث ایجاد کابوس شوند که در کودکی، همانها عامل احساس گناه و تنش شده بودند و یا کلا به خاطر آنها احساس بی پناه بودن و درماندگی می کنند.
لازم به ذکر است که گاهی کابوسها به ما قدرت رویارویی با مسائل دلهره آور زندگی را می دهند تا وقتی در بیداری با آنها مواجه شدیم شوکه نشویم و به نوعی واکسینه شویم.
در مورد افرادی که خواب امتحان دادن می بینند و شدیدا دلهره دارند ولی از سن مدرسه و دانشگاه رفتن آنها گذشته است، کابوس می خواهد به آنها یاد دهد که زندگی آنقدرها هم سخت نیست و اگر روزی توانستی آن امتحانات تنش زا را بدهی و آن دوران را پشت سر بگذاری پس باز هم میتوانی این کار را بکنی…
بسیاری از کابوس هایی که در خواب مشاهده می کنیم همان چیزهایی هستند که در کودکی آنها را ترسناک و مشکل ساز می دانسته ایم. به نظر می رسد افزایش سن، تاثیر چندانی بر بلوغ و پختگی کابوسها ندارد و اگر هم شکل ظاهری آن بالغانه تر به نظر برسد همچنان مفاد اولیه آن به ترسهای دوران کودکی باز می گردد.
در کودکان چیزهایی مانند طرد شدن، از دست دادن والدین، نبود غذا، حمله افراد دیگر، تنها ماندن و اسارت در یک مکان، ترس از فقدان یکی از اعضای بدن، مرگ عزیزان، مرگ خودش، ترس از دست دادن عشق والدین و …. در محتوای کابوس آنها مشاهده می شود. در بزرگسالان هم کابوسها همین مضامین را دارند و یا به یکی از آنها شبیه هستند.
هر چه قدر سن افراد بیشتر می شود میزان کابوسهای آنها کمتر می شود مگر آنکه مجددا تحت هراس و درماندگی ای که آنها را به یاد ضعفهای کودکی شان بیندازد قرار بگیرند. برای مثال افراد ممکن است از هنگامی که به روانشناس مراجعه می کنند مجددا دچار کابوس شوند زیرا قرار است احساس همان درماندگی و بیچاره بودنی را داشته باشند که در کودکی داشته اند.
فردی کابوس دید که در داخل ظرف پلاستیکی است و دیگران او را نمی بینند. او در کودکی در مدرسه دوستان چندانی نداشت و کسی با او صحبت نمی کرد و انگار اصلا دیده نمی شد. در بزرگسالی همچنان هر گاه قرار بود به جایی برود که جمعی از افراد در آنجا حضور دارند، ترسی درونی ناشی از اینکه نکند همچون کودکی اش مورد بی محلی قرار گیرد در او به وجود می آمد و مجددا کابوسهای مشابهی را در خواب هایش مشاهد می کرد. در واقع کابوس می تواند بدین گونه شخص را ناراحتی های روحی روانی خود آگاه کرده و چنانچه توسط روانکاو حاذق مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرند، ممکن است اطلاعات سودمندی را در مورد اختلالات روانی که شخص دارد به درمانگر بدهد.
البته کابوسها همان طور که در پست چرا کابوس می بینیم مشاهده شد می توان علتهای مختلفی داشته باشد و الزاما به ترسهای کودکی ما و شرایط تنش زایی که به ترسهای آن زمان مربوط است ربط نداشته باشد. برای مثال زنی کابوس دید که در وسط جاده، برهنه روی زمین افتاده و موتوری از روی سینه اش رد می شود. به قدری سینه چپش درد می گیرد که مجبور می شود از خواب بلند شود. پس از مراجعه به دکتر مشخص می شود که غده ای در سینه سمت چپ او است و مورد مداوا قرار می گیرد. در واقع کابوس خواسته است بیماری پنهان زن را به او نشان دهد. بیماری ای که تازه ایجاد شده و به دوران کودکی ربطی ندارد.