این داستان واقعی جن را یکی از کاربران ردیت نقل کرده است و در اینجا ترجمه شده است. کلیپ آن نیز توسط همین سایت ساخته شده است. از آنجا تجربه گفته شده در کشورهای غربی رخ داده و معمولا به موجودی به نام جن به طور مستقیم باور ندارند ولی حدس زده می شود که همان جن را در قبرستان دیده باشند.
من و دوستانم با یک ماشین قدیمی و خراب در قبرستانی حرکت میکردیم. ما ایستادیم و از یک تپه پایین رفتیم و به یک دریاچه کوچک رسیدیم. یک نفر روی یک سنگ در آن طرف دریاچه نشسته بود. او یک شکل کاملاً سیاه بود و ما هیچ ویژگی دیگری به جز اینکه شبیه یک مرد با یک کلاه قدیمی بود، تشخیص نمیدادیم. ما احمقانه دست تکان دادیم و فریاد زدیم “سلام!” او هیچ واکنشی نشان نداد و به نشستن بر روی سنگ ادامه داد. ناگهان او ایستاد، به سمت ما بر روی آب دوید و در نیمی از مسیر دریاچه ناپدید شد. دوستانم و من جیغ کشیدیم و به سمت ماشین فرار کردیم.
نتوانستیم ماشین را راه بندازیم و صدایی را در پشت ماشین میشنیدیم. این یک صدای ثابت نبود، اما هر چند ثانیه یک بار می شنیدیم. از نظر ما در تاریکی، هیچ کس به صورت وجود خارجی نبود، اما چیزی در ماشین، تولید صدا میکرد. من گوشی خود را باز کردم و داشتم شماره مادرم را میگرفتم که بیاید به ما کمک کند، اما آنتن نداشتم. هیچکدام از ما شبکه موبایل نداشتیم. ۳۰ دقیقه بعد در تلاش برای راهاندازی ماشین گذشت. بعد از آن صدایی شنیده نشد، اما فشار سنگینی احساس میشد. سرانجام، ماشین را راه انداختیم و با سرعت از گورستان خارج شدیم. همان لحظه که از دروازهها عبور کردیم، تمام گوشیهای ما آنتن دادند. ما مطمئن هستیم کسی یا چیزی آنجا بود و این یک حیوان یا انسان نبود.