قالب وردپرس قالب وردپرس قالب فروشگاهی وردپرس وردپرس آموزش وردپرس
تجربه ماورا
تجربه ماورا – بازی با جادو (نوشته ریوت)
آگوست 29, 2019
تجربه ماورا
تجربه ماورا – خاطره خوابگاه دانشجویی (نوشته سونیا)
آگوست 30, 2019

تجربه ماورا – فرشته نگهبان (نوشته رومینا)

تجربه ماورا

تجربه ماورا

تجربه ماورا – فرشته نگهبان (نوشته رومینا)

سلام رومینا هستم و این دومین تجربه ماورایی من برای شماست
همیشه میشه با حضور دل و باور ، انرژی و حضور فرشته نگهبانتون حس کرد. یکی از دلایلی که سعی میکنم اموزشها و تمرینهای ماورایی رو یاد بگیرم همین فرشتگانه… یکی از ارزوهای قلبیم اینه بتونم نورشون رو ببینم و یا حضورشون خیلی واضحتر از یه حس، احساس کنم
دلیل این علاقه هم برمیگرده به دوران کودکیم که اتفاقایی برام میفتاد ولی به طرز عجیبی نجات پیدا میکردم و دلیل نجاتم هم به هرکس میگفتم کسی باور نمی‌کرد
اولین اتفاق مال دورانی بود که هنوز مدرسه نمیرفتم، یه شب که با خانواده رفته بودیم پارک و من طبق عادت به سمت حوض(یا همون آبنما) پارک رفتم که دورش راه برم و بدوئم، ابنمای خیلی بزرگ و عمیقی بود و برای بچه ی کوچیک و ریزنقشی مثل من دو متر عمق، وحشتناک عمیق بود
مشغول بازی دور ابنما بودم که از خانواده م دور شدم و به جایی رسیدم که نه ادم بزرگی دورم بود نه حتی بچه ای… که یهو پام لیز خورد و دقیقا توی عمیقترین نقطه ابنما افتادم
نمیدونم چقدر توی اب بودم ولی فک کنم خیلی سریع این اتفاق افتاد و خاطره ام خیلی واضحه
توی اب میتونستم تمام تاریکی و لجن و اشغالای شناور رو ببینم و اینکه توی شوکِ افتادن تقلا میکردم به سطح اب برسم که ناگهان حس کردم یکی دستمو از عمق گرفتم با سرعت کشید بیرون و عجیب تر اونکه دستمو به یه قسمت کاشی ابنما گیر داد تا انگار بتونم خودمو نگه دارم
به سختی اومدم بالا، فقط یادمه نفسم که جا اومد سریع دور و برمو دیدم ولی هیشکی نبود نه باغبونی نه بچه ای هیشکی نبود
گیج بودم که پس کی بود دستمو گرفت… به هرحال اخرش با ترس و لرز و خیس خالی برگشتم پیش خانوادم و مادرم تقريبا زهره ترک شد که چجوری افتادی و چجوری دراومدی و اگه درنمیومدی ما چطوری پیدات میکردیم

تجربه دومم از حضور فرشته نگهبان که تقریبا به همین شدت واضح بود مال دوران دبستانم بود
موقع تعطیل شدن مدرسه تا مادرمو اون سمت خیابون دیدم بدون اینکه صبر کنم تا اون بیاد سمتم، با شوق و عجله و بدون اینکه خیابونو ببینم پریدم وسط
این قضیه واقعا توی کسری از ثانیه اتفاق افتاد
داشتم با سرعت میدویدم که یهو انگار یکی از پشت شونم رو. محکم گرفت و منو بدجور متوقف کرد حتی نزدیک بود بیفتم دقیقا همزمان با این حس صدای بلند ترمز زدن یه ماشین اومد. سرمو که برگردوندم دیدم اگه فقط ۵ سانت جلوتر رفته بودم کارم تموم بود….
ممنون که تا اینجا تجربمو خوندید و ممنون از سایت خوب آرنوشا

 

 

علی خانی (مشاور سایت)
علی خانی (مشاور سایت)
علی خانی، علاقه مند به حوزه ماورا و موضوعات عرفانی و روحی شرقی و غربی از جمله مدیتیشن، انرژی درمانی، طب سنتی، یوگا، خواب بینی، سفر روح و …
اشتراک
اطلاع از
3 Comments
قدیمی ترین
جدیدترین
Inline Feedbacks
View all comments
زیبا
مهمان
4 سال قبل

واقعا چه خدای مهربونی داریم این فرشته ها صرفا مامور فرمان خدان و از خودشون کاری نمیکنن توی حدیثی میخوندم از حضرت علی (ع) که(( برای ادمی همین بس دو فرشته همواره از جانب خدا محافظتش میکنن از اینکه در چاهی بیفتد یا دیواری روش بیفتد…و وقتی قدرش بیاید تسلیم قضا و قدرش میکنند.)) البته کلمه به کلمه ی حدیث نیست ولی همین معنا رو داره.

digarhayat
مهمان
digarhayat
3 سال قبل

به شدت درکش کردم عین حقیقته درود خانم رومینا.خدای مهربون و فرشتگان نگهبان همواره حمایتگر شما و خانواده محترم و همه ی هموطنانمون و نوع بشر باشه ان شاءالله

niyanila
عضو
3 سال قبل

کاش مطالب بیشتری راجب فرشته ها گذاشته بشه.

رفتن به نوار ابزار