زمانی که بیست و چند سالم بود به همراه کوچک ترین دخترم به محله ای ساکت و روستایی رفتم تا از استرس شهرهای بزرگ و خاطرات تلخی که بعد از طلاق به وجود آمده بود دور بمانم.
زیاد مکان های خلوت را دوست ندارم چون به راحتی خسته می شوم. به خاطر همین در همان روزهای اول به پارتی خانوادگی این روستا رفتم و ضمن معرفی خود، با زنی آشنا شدم که به فعالیت های روحی عجیب در خانه خود اشاره می کرد و می گفت که این وقایع روز به روز در حال بدتر شدن هستند. او در مورد داشتن حس هایی مثل ترس و ناراحتی بی دلیل در خانه خود نیز صحبت کرد.
اشیای خانه او بدون دلیل حرکت می کردند یا در جایی عجیب پیدا می شدند. او همیشه حس می کرد در حال تماشا شدن است. من به او گفتم که مایل هستم از خانه او دیدن کنم ولی به من شک داشت و گفت در مورد آن فکر می کند. هفته دیگر که او را در مهمانی دیدم پیش من آمد و گفت می شود لطفا من را تنها نگذاری؟ شرایط خانه من دارد بدتر می شود.
من به همراه او به خانه ای که داشت رفتم. وقتی وارد خانه شدم دو چیز توجه من را جلب کرد یکی که او تنها زندگی می کرد و دیگری این که او با وجود آنکه خانه بزرگی داشت در اتاق کوچک جلوی در خانه زندگی می کرد. چیزی نگفتم و همراه او اتاق ها را گشتیم. سه منطقه از خانه بسیار سرد بودند و باعث می شد حس جدایی از محیط به من دست دهد.
در خانه بخشی مخصوص فقط برای مهمانان بود که اغلب مهمانان از آن محل حس خوشی نداشتند. من به حس درونی بد خود اندکی توجه کردم و بی اختیار لامپ ها را خاموش کردم. بلافاصله مردی قوی هیکل با شلوار جین و تی شرت با شکل کامل ظاهر شد. من در حالی که مبهوت بودم لامپ را دوباره روشن کردم. آن مرد بلافاصله ناپدید شد. دو بار دیگر هم این کار را کردم و به سمت پذیرایی رفتم و سعی کردم با آن مرد حرفی نزنم. آن مرد ظاهری خشن و عصبانی داشت و به نظرم بهتر بود با او در محیطی خنثی صحبت کنم. به صاحب خانه گفتم آرام باشد تا من بتوانم با این روح صبحت کنم. وقتی مشخصات این روح را به آن زن گفتم او گفت که پسر او است و اندکی قبل، مرده است. پسر او ۵ ماه قبل در تصادف ماشین کشته شده بود.
اتاق پذیرایی قبلا اتاق پسر او بود. در این محل بود که مادر و پسر ساعت ها قبل از خواب با هم صحبت می کردند. وقتی پسر او کشته شد این زن تصمیم گرفت دکور خانه را به شکلی که الان بود تغییر دهد. من با آن روح کمی صحبت کردم و گفتم که تغییر وضعیت خانه طبیعی است و بهتر است مادر خود را تنها گذاشته و از جهان دل بکند.
بعد از آنکه پاک سازی انرژی را در این خانه انجام دادم تمام فعالیت های عجیب آن از بین رفت. وقتی خانه به شرایط عادی بازگشت آن خانم هم به اتاق خواب خود برگشت و دیگر فعالیت های ماورایی عجیب سراغ او نیامدند.
(از آنجا که ارواح سرگردان وجود ندارند ممکن است موجودی دیگر در قالب پسر آن زن پدیدار شده بوده است. مشابه این داستان های واقعی روح زیاد است که ارواح متوفی گاهی تا مدت ها بعد از مرگ، دل از خانه و فامیل خود نمی کنند و مدام ظاهر می شوند ولی در تطابق روحی آنها شک است و نمی توان گفت کدام نوع موجود غیرارگانیک بوده است)