به راستی عشق در جوامع انسانی چیست؟ آیا محبت بدون قید و شرط وجود دارد؟ عشق حتی اگر بین مادر و فرزند باشد ناشی از ترشح هورمون اکسی توسین است. در واقع مادر انتخاب چندانی بین عشق ورزیدن و نورزیدن ندارد و این هورمون او را مجبور می کند تا فرزند خود را دوست داشته باشد و آن را حمایت و بزرگ کند. در بین پستاندارانی چون موش هم این حالت دیده می شود به طوری که اگر اکسی توسین به صورت مصنوعی در موشی که مادر نیست تزریق شود خود به خود مهربان تر شده و از موشهای دیگر مواظبت می کند.
هنگامی که یک فرد به چیزی مثل سگ خود محبت می کند هم این هورمون ترشح می شود و نتیجه آن وابستگی و عشق زیاد به آن چیز میشود. اگر افراد در ترشح این هورمون مشکل داشته باشند خود به خود در امر عشق ورزی دچار مشکل می شوند و اصطلاحا از لحاظ عاطفی سرد می شوند. البته سردی عاطفی می تواند دلایل دیگری نیز داشته باشد.
عشقی که ما به دیگران می ورزیم همواره به خاطر وجود برخی ویژگی ها در آنهاست. ویژگی هایی که موجب رضایت و تحسین ما بوده و به ما نیز نفع می رساند. اگر شما عاشق مرد یا زنی می شوید اولا معمولا نسبت به فردی است که به آن کشش جنسی دارید. برای مثال فردی که همجنسگرا است ممکن است اصلا نتواند عاشق جنس مخالفش شود چون جاذبه جنسی ای برای او ندارد. یا کسی که به جنس مخالفش کشش جنسی دارد معمولا عاشق و کشته مرده هم جنس خودش نمی شود و برای او رگ نمی زند. ممکن است درجاتی از محبت بین آنها ایجاد شود ولی نه آنکه عکسش را به دست گیرد و به آن خیره شود و اشک بریزد.
بنابراین بیشتر اوقات عشق از مسیر جنسی می گذرد و حتی گاهی تفکیک آنها از هم دشوار است.
اما چرا این گونه است؟ یکی از دلایل آن مربوط به تکامل موجودات و بقای نسل می شود. عشق در جهتی ایجاد می شود که منجر به تشکیل خانواده و ادامه نسل بشر گردد. یعنی شانس اتحاد دو نفر و جفت گیری آنها برای تولید مثل را افزایش دهد.
هر کس ممکن است به صورت ناخودآگاه و ژنتیکی فردی را انتخاب کند و عاشق او شود که بتواند ژن بهتری را به فرزندانش انتقال دهد. برای مثال در اعصار گذشته که بسیاری از کودکان سر بیماری های مختلف تلف می شدند زنان خود به خود عاشق مردانی می شدند که دارای قوت بدنی بیشتری بودند چون احتمال اینکه سیستم ایمنی آنها قوی تر بوده و حاصل ازدواجشان آوردن فرزندانی سالم تر باشد بیشتر بود. این انتخابها به صورت ناهوشیارانه انجام میشد و فرد فکر می کرد واقعا در تب و تاب عشق حقیقی می سوزد ولی حقیقت آن بود که در پشت صحنه این عشقها، بحث ژنتیک و هورمون و زادآوری بود که به طور ناخودآگاه رفتار فرد را در زمینه انتخاب جفت کنترل می کرد.
بنابراین انتخاب عشق زندگی نیز قید و شرط های خودش را دارد. حتی عشق مادر به فرزند منوط به شرط بزرگی است و آن شرط این است که اصلا آن بچه برای آن زن باشد نه فرد دیگر. مادری که برای فرزندش یک فرشته آسمانی است ممکن است اگر در نقش مادرشوهر ظاهر شود یک دیو بی شاخ و دم شود چون اکسی توسین را از بدو زایمان تنها برای فرزندش ترشح کرده و نه عروس خود! مگر آنکه عروس آن قدر برای آن زن شیرین و جذاب شود و قید و شرطهای بسیاری را بگذراند تا بلاخره به دل مادرشوهرش نشسته و موجب ترشح آن هورمون در آن زن نیز بشود. آن وقت دوست داشتن آغاز می شود!
این مسائل به ما نشان می دهد که نباید انتظار خود را از افراد بالا برده و بخواهیم که محبوب دل همگان باشیم و حتی اگر به آنها بدی هم کردیم عاشقمان باشند! چنین چیزی متاسفانه هنوز در تکامل انسان دیده نمی شود. مگر اینکه فرد به درجه قدیس بودن برسد و به قدری عشق درونی را در خودش بالا برده باشد که بتواند آن را با همه تقسیم کند و به قدری به درجه آگاهی رسیده باشد که بداند بقیه هم بخشی از او هستند و جهان یکپارچه است. در واقع به نوعی به وحدت می رسد و چون همه را بخشی از خود می داند می تواند به همه عشق بورزد. چنین افرادی در روزگار بسیار کم و انگشت شمار هستند و احتمال اینکه با آنها برخورد داشته باشید گاهی از احتمال برخورد صاعقه آسمانی به شما کمتر است!
بهترین راه این است که انتظارات خود را در حد معقول حفظ کنید. چه دلیلی وجود دارد همه شما را دوست داشته و برای شما دولا راست شوند؟ آیا مگر شما خودتان می توانید عاشق همه باشید؟ کافی است افراد کمی به شما اخم کنند تا به اندازه چند سال از آنها کینه بگیرید. کسانی که شما از آنها متنفر هستید ممکن است شیفته خودشان باشند و در حالی که شما شیفته خود هستید ممکن است عده ای از شما نفرت و حالت تهوع داشته باشند. متاسفانه چه بخواهیم و چه نخواهیم این مسئله حقیقت دارد و پذیرش این حقیقت تلخ هر چند در ابتدا دشوار است ولی به شما کمک می کند تا روابط خود را با افراد به صورت واقع گرایانه تری تنظیم کنید. این گونه بیشتر مراقب رفتارهایتان خواهید بود. آنها پدر و مادرتان نیستند که هر زمان خواستید بدی کنید یا ستم کنید ولی چیزی به دل نگیرند بلکه حساب دو دو تا چهارتا است. اگر خوبی کنید ممکن است شما را دوست بدارند و اگر بدی کنید ممکن است به قدری در آتش انتقام بسوزند که حتی نقشه مرگتان را نیز بکشند. همه افراد قدیس و مراقبه گر و روشن شده نیستند…صرفا ممکن است افراد معمولی و کودک صفت باشند که زود قهر یا آشتی کنند و تشنه محبت باشند….بنابراین شاید واقعا دست خودشان نباشد که نفرت یا عشق بورزند وگرنه چه کسی خوشش می آید در آتش نفرت و خشم بسوزد و خودش را از لذت عشق ورزیدن بدون قید و شرط محروم کند؟
سلام. اخه موضوع سایت شما چه ربطی به اینجور چیز ها داره؟اگه میشه بحث های متفرقه رو کمتر کنید تا بیشتر به علوم روح و اینجور چیز ها برسید. مرسی.
با سلام. چنین مفاهیمی در ارتباط با آگاهی، مراقبه و شناخت روان هستند. اگر موضوع خاصی مد نظرتان است درخواست بدهید تا در مورد آن مقاله نوشته بشود.
خیلی هم عالی بود. همه ما تلاش می کنیم که با مراقبه و مدیتیشن به درجات والای روحی برسیم … به همون وحدت در کثرت برسیم . چه طور ممکنه این موضوع (عشق بدون قید و شرط)به روح مرتبط نباشد؟
من که استفاده و لدت می برم.
سلام مخاطبم ابتدائا tanha میباشد.(راستی دوستان عزیز برایم جالب است که چرا از نامهای مستعار و خاص استفاده میکنید استفاده از نامهای مستعار باعث کاهش اعتماد بنفس و مسایل دیگر میشود از طرفی نمیدانم خانم خطابتان کنم یا آقا)دوست گرامی تجارب ماورایی هدف محسوب نمیشوند بلکه وسیله هستند برای درک و تجربه حقایق و زیباییهایی مانند عشق حقیقی.دوست داشتن برتر از عشق است.البته نه آن عشق حقیقی که در این دنیا وجود ندارد.دقیقا همانطور که فرمودین عشق دنیوی ناشی از میل جنسی،زیبایی ظاهر و اندام خوب ترشح هورمون و مواد فوق الذکر و این قبیل موارد است.لذا این گونه عشق… بیشتر »