در زندگی خود به دنبال رسیدن به چه چیزی هستید که اکنون فاقد آن هستید؟ نتیجه ای که دنبال آن هستید می تواند یک موقعیت، حالت و خلاصه هر چیزی باشد که فعلا در زندگی شما حضور ندارد.
اشتباه نکنید…هدف با کارهایی که برای رسیدن به آن انجام می دهید فرق دارد. ابتدا باید به خوبی در مورد نتیجه ای که می خواهید آن را به دست آورید فکر کنید. اهدافی که در NLP انتخاب می شوند با هدف های معمولی فرق دارند و لازم است که از فیلترهای مختلفی عبور کرده و دارای شرایطی باشد که آن را واقعی، دست یافتنی و تشویق کننده کند.
پس از آنکه هدف تعیین شد برنامه ریزی های لازم برای اقدام کردن در آن جهت انجام می شود تا پله ها برای رسیدن به آن چیز، یکی یکی طی شوند. بدون هدف گذاری، انجام کارها یا بیهوده و متناقض است و یا در راستای تامین اهداف دیگران خواهد بود.
در مسیر رسیدن به هدف به کمک NLP لازم است که تغییرات را به طور مداوم بررسی کنید. برای مثال، پرسش های زیر را از خود بپرسید:
– من دقیقا دارم به چه چیزی نزدیک می شوم؟
– چرا من مایل به رسیدن به این هدف هستم؟ آیا ارزش های من ثابت مانده است؟
– چگونه باید به هدف خود برسم؟
– اگر اشتباهی در این مسیر رخ دهد چه؟
بنابراین تعیین هدف برای یک بار کافی نیست و مدام باید در مورد آن فکر کرده و بررسی شود که آیا در مسیر هستید. همچنین امکان کنترل مسیر رسیدن به هدف را نیز فراهم می کند.
همیشه به جای آنکه به رفع یک مشکل فکر کنید به نتیجه مثبتی که می خواهید به آن برسید توجه کنید. متاسفانه ما معمولا ابتدا یک مشکل را در نظر گرفته و سپس به دنبال راه های رفع آن هستیم. چنین هدف گذاری در NLP چندان بهینه نیست. مشکل دیگر اهداف ما نیز این است که واقعی گرایانه و قابل دسترسی نیستند.
در اینجا مثبت بودن به معنی مثبت اندیشی نیست بلکه منظور خواستن و به دست آوردن یه چیز است و نه رفع یک مشکل ناخواسته. مثلا به جای اینکه گفته شود می خواهم از بی پولی و قرض نجات پیدا کنم باید گفته شود که می خواهم پول بیشتری در بیاورم.
همان طور که قبلا گفته شد در NLP، حرکت به سوی هدف ها نیاز به تعقیب و رصد نتایج در هر مقطع دارد. بنابراین باید از قبل بدانید که قرار است چه چیزی را اندازه گیری کنید و یا از کجا بدانید که به اندازه کافی پیشرفت کرده اید.
لازم است که از قبل حوزه هایی که می خواهید در آن پیشرفت کنید را مشخص کنید و برای آن کار بازه زمانی تعیین کنید. اگر شریکی هم می خواهید برای کار خود لحاظ کنید باید به آن هم فکر کنید.
بسته به نوع هدفی که مشخص کرده اید قطعا به منابع مختلفی نیاز خواهید داشت که لازم است آنها را لیست کنید. برخی منابع می توانند از اشیا تشکیل شده باشند مثل میز کار، سی دی آموزشی و کامپیوتر. نوع دیگر منابع، منابع انسانی هستند مثل آشنایان، کارمندان و دوستان. منبع مهم دیگر، سرمایه و پول است که شاید از همان ابتدای کار به میزان کافی از آن نیاز باشد.
البته منابع، همیشه محدود به این چیزهای شناخته شده نیستند. نوع دیگر منبع شما می تواند مدل های الهام برانگیز باشد که قبلا در کار شما موفق بوده اند. حتی وجود برخی مهارت های خاص و دانش تخصصی یا عمومی در یک زمینه هم از منابع مورد نیاز شما می تواند باشد.
اینکه به هدف خود برسید تا چه تحت دست شما است و می توانید اوضاع را کنترل کنید؟ آیا افراد دیگری هم مایل به همکاری صمیمانه با شما هستند؟ آیا هنر متقاعد کردن دیگران برای جلب همراهی آنها را بلد هستید؟
یک موضوع مهم در NLP, اکولوژی است. یعنی همه اجزای یک سیستم باید به طور هماهنگ و بدون ضرر رساندن به بخش دیگر با هم کار کنند. آیا هدف شما ممکن است به سایر جنبه های زندگی شما لطمه وارد کند؟ به افراد دیگر چه طور؟ آیا زمانی که برای رسیدن به هدف خود می گذارید ممکن است باعث شود که از دوستان و خانواده خود دور شوید؟ از چه چیزهایی باید چشم بپوشید تا به هدف خود نزدیک تر شوید؟ آیا این چشم پوشی ارزش کافی را دارد؟
وقتی هدف خود را بر پایه این پرسش ها طرح ریزی کردید لازم است که برای اجرای عملی آن نقشه بکشید و تصویر واضحی از مسیر کلی برای کسانی که با شما همکاری می کنند ارائه دهید. همیشه اشتیاق و انگیزش را در خود و همکارانتان بالا نگه دارید تا نتایج بهتری حاصل شود.
در مقالات قبل به طور مفصل توضیح داده شد که باورها و دید ما نسبت به جهان نظراتی نسبی بوده و ممکن است واقعی نباشند. چیزهایی مثل قانون جذب بدون آنکه به آن باور داشته باشیم وجود دارند ولی نظرات و باورهای شخصی ما تنها تا زمانی درست هستند که احساس کنیم ریشه در واقعیت دارند. برای مثال نظر ما نسبت به خود و رابطه با دیگران می تواند کاملا با واقعیت متناقض باشد و فقط در ذهن ما صحیح دیده شود.
باورهای ما می تواند راه را برای رسیدن به اهدافی که داریم آسان یا سخت کنند. اگر پیش خود فکر کنید فردی ناتوان هستید در این صورت ناخودآگاه طوری رفتار می کنید که واقعا احساس عجز کرده و کاری از پیش نمی برید. ولی اگر خود را فردی مقتدر ببینید نیرو و انگیزش لازم برای پیشبرد اهداف در شما پدید آمده و به راحتی میدان را خالی نمی کنید.
بنابراین NLP به باورهای شخصی ما به عنوان پیش فرض نگاه می کند که البته همینها زندگی اجتماعی ما را تشکیل می دهند.
بنابراین شما در طی مسیر رسیدن به هدف خود، وانمود می کنید فلان باور درست است. اگر این باور به شما کمک کرد راحت تر به هدف خود نزدیک شوید بنابراین آن باور را تقویت می کنید ولی اگر نتیجه خوبی به همراه نداشت آن وقت آن را به باور دیگری تغییر می دهید. البته توجه داشته باشید که باورهای شما باید نهادینه و مورد قبول شما باشند و بتوانید بر اساس آنها عملی انجام دهید و ایده های توخالی نباشند.
در مورد اهداف خود باید به سه باور مهم پایبند باشید. اول اینکه آن هدف برای شما قابل دستیابی است. دوم اینکه شما می توانید به آن هدف برسید و سوم آنکه شما لایق آن هستید.
حالا به تشریح بیشتر هر کدام از این موارد ها می پردازیم:
در مورد قابل دستیابی بودن اهداف عجله نکنید. قطعا انسان محدودیت های زیادی دارد ولی بسیاری از اوقات، تصور ما از غیر قابل دست یافتن بودن یک چیز، عدم دانش راه های رسیدن به آن است. اگر به خوبی تحقیق کنیم و سطح دانش و تلاش خود را در زمینه رسیدن به هدفی که در نظر داریم بیشتر کنیم به احتمال زیاد آن را دست یافتنی خواهیم دید.
توانایی انسان تا حد زیادی محدود به انتظارات و باورهای شخصی است. برای مثال تا سالها قبل دویدن از یک سرعتی بیشتر برای مسابقه دهندگان غیر ممکن بود (یک مایل درکمتر از چهار دقیقه) تا اینکه اولین دونده در سال ۱۹۵۴ توانست این رکورد را بشکند. جالب اینکه دونده های بعد از او هم سقف توانایی خود را تغییر داده و باز هم این رکورد شکسته شد.
بنابراین اگر فکر می کنید توانایی شما برای تحقق آرزویتان کم است حداقل لفظ “هنوز” به آخر آن اضافه کنید و خود را محدود به چیزی نکنید. هیچ کس تاکنون به محدودیتی که قرار است به آن برسد نرسیده است.
اگر دلایلی باعث شده است که به موفقیت نرسید آنها را بهانه قرار ندهید و فقط در ذهن آنها را مرور کرده و با مسئولیت پذیری، راه های دیگری را برای پیشبرد اهداف خود اتخاذ کنید.
کار NLP این است که فرآیندها و رهنمودهایی را در اختیار شما بگذارد تا به موفقیت برسید. بنابراین کار آن قضاوت در مورد مثبت و منفی اهداف شما و اینکه آیا شخص شما لایق رسیدن به آنها هستید نیست. پس فقط خود شما می توانید بگویید که آیا لیاقت برخورداری از فلان موفقیت را دارید یا خیر.
برای اینکه ببینید اصلا هدفی که تعیین کرده اید به درد شما می خورد آن را در سه مفهوم کلیدی که به آن اشاره شد جای دهید یعنی:
– این هدف قابل دستیابی است.
– من توانایی رسیدن به آن را دارم.
– من لایق رسیدن به این هدف هستم.
اگر در جریان گفتن جملات بالا احساس ناراحتی و وجود کاستی کردید بنابراین آنها به موانع و شک های درونی شما اشاره دارند که لازم است هر چه زودتر برطرف شوند.
بعد از آنکه هدف خود را تعیین کردید و راه های رسیدن به آن را نیز طرح ریزی نمودید می توانید از روش های مکمل برای ایجاد انگیزش و محرک درونی به منظور رسیدن به آنها استفاده کنید مانند:
جملات تلقینی می توانند با هدایت ضمیر ناخودآگاه، موجب تسهیل در موفقیت شما شوند. یک جمله تلقینی در مورد نتیجه ای است که ممکن و دست یافتنی بوده و ذهن شما را روی خود متمرکز نگه می دارد.
جملات تلقینی بسیار قدرتمند هستند و باور انسان و در نتیجه دنیای بیرونی او را متحول می کنند ولی باید به طرز صحیحی گفته شوند. برای مثال اگر بر روی تغییر حالت درونی کار می کنید باید از ساختار پیش رونده استفاده کنید و مثلا بگویید که من لحظه به لحظه ریلکس تر می شوم و حالم بهتر و بهتر می شود.
بنابراین نگویید من الان ریلکس هستم چون واقعا در چنین حالتی نیستید و ضمیر ناخودآگاه شما این موضوع را باور نمی کند.
علاوه بر آنکه توسط جملات تلقینی، اهداف خود را در ذهن زنده نگه می دارید، به آنها توسط نوشتن قدرت ببخشید. بنابراین اهداف و جملات تلقینی خود را یادداشت کنید و روزی چند بار آنها را در ذهن مرور کنید. آن وقت به موقعیت هایی در زندگی بر می خورید که قبلا شانس مواجه شدن با آنها را نداشته اید.
چند هدف را طبق روش هایی که در این جلسه آموختید انتخاب کنید و سعی کنید در کمتر از ۶ ماه آنها را محقق کنید. بهتر است اهداف شما در زمینه های مختلفی همچون مسائل مالی، خانوادگی، معنوی، اخلاقی و سلامت باشند. سپس روی هر هدف وقت گذاشته و برنامه اجرایی و تلقینات لازم برای رسیدن به آنها را یادداشت کنید و هر روز آنها را مرور کنید. هر هدفی که محقق شد را در دفترچه ای به نام موفقیت های کسب شده یادداشت کنید و هدفی دیگر را در لیست خود جای دهید.
سلام
اطلاعاتی درباره خون آشام ها دارید؟
با سلام.
تا آنجا که تاریخ می گوید چنین موجوداتی وجود نداشته اند و ناشی از برداشت های اشتباه مردم قرون وسطا از اجساد طاعون زده بوده است.
موفق باشید