تلقین به خود سابقه طولانی ای دارد و حتی قبل از انتشار کتاب و مستند معروف راز هم شناخته شده بوده است. برای مثال در سال های ۱۸۰۰ میلادی یک داروساز فرانسوی مدلی از درمان را ارائه کرد که طی آن از خود تلقینی مثبت استفاده می شد. ولی چرا گاهی این تلقینات عمل نمی کنند و هر چه قدر جملات مثبت را برای خودمان تکرار کنیم نه تنها بهتر نمی شویم بلکه وضعمان وخیم تر هم می شود. در واقع برخی محققان به این نتیجه رسیده اند که خود تلقینی در صورتی که به طور اصولی انجام نشود نه تنها اثر مثبت و سازنده ای ندارد بلکه آثار تخریبی آن بیشتر است.
اصولا تلقینات مثبت به درد کسانی می خورد که دارای اعتماد به نفس بالا بوده و میل زیادی برای رسیدن به هدف خود داشته باشند. ولی طبق مطالعات دانشگاه واترلو افرادی که دارای اعتماد به نفس کمی هستند و ذهنیت منفی جدی و ریشه ای در مورد یک موضوع مربوط به تلقین دارند تلقینات مثبت بر روی آنها نتیجه عکس دارد.
در تحقیق مربوطه، روانشناسان از دو گروه دارای اعتماد به نفس بالا و پایین خواستند که لیستی از افکار منفی و مثبت خود تهیه کنند. نتیجه آنکه کسانی که از اعتماد به نفس پایینی برخوردار بودند وقتی به آنها اجازه داده شد در مورد خود منفی فکر کنند حالت روحی بهتری را نسبت به وقتی که فقط به افکار مثبت فکر می کردند داشتند.
اگر فردی که دارای زخم های عمیق روحی است و از درون به شدت باور دارد که دوست داشتنی نیست در این صورت اگر بیهوده به خود تلقین کند که دوست داشتنی است و خودش را هم دوست دارد نه تنها مشکلی را حل نمی کند بلکه باعث گیجی و سردرگمی، خشم، خجالت، احساس گناه و ناراحتی او می شود. در چنین مواردی ابتدا باید به مداوای زخم های عاطفی او پرداخته شود و بعدا از تلقینات مثبت استفاده می شود.
مغز بسیار پیچیده تر از آن است که بخواهیم با تکرار برخی جملات ساده آن را دچار تغییر کنیم. برای مثال کسی که امیدی به پیروزی در یک مسابقه ندارد انگیزه ای هم برای تمرین ندارد و تلقین اینکه “من پیروز هستم” کمکی به او نمی کند و به خودشناسی بیشتر برای رفع نقاط ضعف خود نیاز دارد. بنابراین گاهی باید روانکاوی را با تلقین درمانی ترکیب کرد تا ترکیب درمانی خوبی از آب در بیاید.
به علاوه مغز ما تمایل دارد رفتارهای کنونی ما را بر اساس گذشته ای که داشتیم توجیه کند و آینده ما را بر اساس آن پی ریزی کند. مثلا اگر سابقه زیادی در مورد شکست عشقی داشته ایم در این صورت حتی اگر به خود تلقین کنیم که دوست داشتنی هستیم مغز ما دنبال خاطراتی می گردد که خلاف این را ثابت کند بنابراین حالت تضاد و قضاوت خود و افزایش احساسات منفی مشاهده می شود.
ابتدا باید توسط روش های خودکاوی یا مشاوره با یک روانکاو حاذق، تضادها و مشکلات درونی مربوط به موضوعی که می خواهیم در مورد آن بهتر شویم را وارسی و درمان کنیم.
سپس باید وارد مرحله خنثی بودن شویم. یعنی مرحله ای که نه حس دردی نسبت به تغییری که می خواهیم در خودمان ایجاد کنیم داریم و نه فعلا می خواهیم آن بعد از شخصیت خود را قوی کنیم. سپس از تلقینات ملایم شروع می کنیم و به جای آنکه بگوییم “من صد در صد موفق هستیم” می توانیم بگوییم “من در حال پیشرفت هستم و روز به روز بیشتر و بیشتر در فلان کار پیشرفت می کنم”.
سپس برای استفاده از تلقینات مثبت تر از قانون ۷ از ۱۰ استفاده کنید. یعنی تلقینی که استفاده می کنید قابل باور بوده و از ده بتوانید به میزان باور پذیر بودن آن نمره هفت بدهید. مثلا اگر گفتن جمله من دوست داشتنی هستم برای شما غیر قابل باور است می توانید آن را به چیزی در خود ربط دهید که دوست داشتنی بودن شما را ثابت کند. مثلا بگویید “من خیلی خوشم می آید که یک دوست وفادار هستم”. این نوع تلقینات کم کم مدارکی را جمع آوری می کند که شما را به چیز مشابهی که می خواهید برساند و از عقاید پایه ای شما شود و تا مدت ها ماندگار بماند.
عجب عکس پر معنایی