چند ماه پیش، به همراه خانوادهام به شمال سفر کردیم و یک ویلا در یکی از روستاهای اطراف اجاره کردیم. ویلایی بزرگ و قدیمی با حیاطی پر از درختان بلند و کهنسال بود. از همان ابتدا حس عجیبی به آن مکان داشتم، انگار که کسی یا چیزی ما را زیر نظر داشت.
شب اول، بعد از شام، در حال استراحت در اتاقمان بودیم که ناگهان صدایی عجیب شنیدیم. صدایی شبیه به جیغ یا ناله بود که از حیاط ویلا میآمد. به بیرون رفتیم و جستجو کردیم، اما چیزی پیدا نکردیم.
شبهای بعد هم این اتفاق تکرار شد. صداها هر شب بلندتر و واضحتر میشدند. گاهي اوقات، حس میکردیم که کسی در اتاقمان قدم میزند یا در را به آرامی باز و بسته میکند.
علاوه بر صداها، اتفاقات عجیب و غریبی هم در ویلا رخ میداد. اشیاء گم میشدند و در مکانهای عجیب و غیرقابلپیشبینی پیدا میشدند. لامپها بدون دلیل روشن و خاموش میشدند و درها به خودی خود باز و بسته میشدند.
ترس و اضطراب تمام وجودمان را فرا گرفته بود. دیگر آرامش و آسایشی در آن ویلا وجود نداشت. تصمیم گرفتیم با یک رمال و جنگیر که در شهر دیگر بود تماس بگیریم.
رمال بعد از بررسی ویلا از دور، به ما گفت که آن مکان توسط جنها تسخیر شده است. او گفت که جنها از حضور ما در آن مکان ناراضی بودند و به همین دلیل، با ایجاد مزاحمت سعی داشتند ما را از آنجا بیرون برانند.
با راهنمایی رمال، دعاها و طلسمهایی را خواندیم. بعد از چند روز، صداها و اتفاقات عجیب و غریب متوقف شدند.
ما به سرعت آن ویلا را ترک کردیم و به شهر خودمان بازگشتیم. هنوز هم بعد از گذشت چند ماه، از یادآوری آن تجربه وحشتناک، تنم میلرزد. احساس می کنم در خانه خودمان هم گاهی اتفاقهایی می افتد ولی نه آن قدر واضح. فقط وسایل جا به جا شدند چند بار و یک بار هم کلید خانه گم شد و در کشوی میزم پیدا شد.