قبلا در مقاله نگهبان دروازه ناخودآگاه بررسی شد که چگونه ذهن منطقی می تواند مانع از تلقینات موثر به ضمیرناخودآگاه شود. راه های مختلفی برای ارتباط با این ضمیر به منظور تغییر باورهای مخرب و جایگزینی آن با تلقین های بهتر وجود دارد که در اینجا چند راه موثر که در زمره هیپنوتیزم مکالمه ای یا Conversational Hypnosis قرار می گیرند معرفی می شود.
در طی این روش ها ذهن منطقی و آنالیزگر و آگاه، خاموش شده و ضمیر ناخودآگاه اجازه رونمایی بیشتری دارد. سپس وقتی وارد خلسه شدید می توانید تغییرات جدید را آغاز نمایید.
نکته اصلی که باید به یاد داشته باشید این است که انسانها در طول روز بدون آنکه خود بدانند وارد حالت خلسه می شوند و برای این کار به کمک کسی نیاز ندارند. برای مثال وقتی تلویزیون نگاه می کنند، داستان می خوانند و یا رانندگی می کنند در اکثر اوقات در حالت خلسه گونه هستند. افکار شخصی آنها کمرنگ تر می شود و انگار خودآگاهی آنها در حالت استراحت است. البته از این نوع خلسه غیرارادی نمی توان استفاده چندانی برد ولی می توان همین حالات را به طور عمدی و کنترل شده ایجاد کرد.
اما چگونه؟
هیپنوتیزم مکالمه ای و راه هایی برای به خلسه رفتن و دسترسی به ضمیر ناخودآگاه
شاید باور آن سخت باشد ولی با صحبت کردن عادی با دیگران هم می توان آنها را وارد حالت خلسه کرد. آنها حتی متوجه این کار شما هم نشده و در حین مکالمه با شما، هیپنوتیزم می شوند. همین کار را شاید کسی با شما انجام دهد و یا در طی خودهیپنوتیزم از آن استفاده کنید.
مهم: هیپنوتیزم مکالمه ای فقط باید برای اهداف اخلاقی و مناسب استفاده شود و به بهبود وضعیت زندگی دیگران کمک کند. این نوع هیپنوتیزم ربطی به کنترل ذهن دیگران ندارد. بنابراین اگر موفق به هیپنوتیزم افراد با این روش شدید فقط از تلقینات خوب و سازنده استفاده کنید.
سالانه کتاب ها و فیلم های زیادی در دسترس افراد قرار می گیرد. ولی چرا تعداد آنها این قدر زیاد است؟ چون هر کسی داستان خوب را دوست دارد. داستان چه در قالب رمان باشد و چه در قالب یک فیلم به هر حال می تواند محتوای خود را در ضمیر ما نهادینه کند. ما می توانیم توسط آنها زندگی دیگران را تجربه کنیم و مشکلات خود را از زاویه آنها حل کنیم. از این روش برای هیپنوتیزم و کمک به حل مسائل دیگران هم می توان استفاده کرد.
قبل از شرح این روش آیا دقت کرده اید که وقتی نزد کسی غیبت دیگری را می کنید و بدی های او را بازگو می کنید آن شخص شنونده هم پس از مدتی بدی های کسی که در مورد آن صحبت کرده بوده اید را تکرار می کند؟ در واقع به طور ناخودآگاه با گفتن یک ماجرای جذاب، بیماری های روحی افراد را به دیگران انتقال داده اید.
حالا می توان به استفاده مثبت از این روش پرداخت. برای این منظور، کافی است که ماجرای یکی از دوستان خود (هر چند خیالی) را برای شخصی که می خواهید او را وارد خلسه کنید بازگو کنید ولی با این تفاوت که خود او را هم با داستان همراه کنید. به این حالت، سخنرانی هیپنوتیک گفته می شود و شما بدون هیچ تلاشی سوژه را وارد حالت خلسه کرده اید. اگر یک یا چند مورد از علائم خلسه ظاهر شد یعنی تا به اینجای کار موفق بوده اید.
– مستقیم: در این نوع داستان سرایی شما ماجرایی را تعریف می کنید که اجازه می دهد خود اشخاص در آن جایی داشته باشند. شما باید ارزش ها و موضوعات مهم برای آنها را بشناسید و در داستان خودساخته خود بیاورید و به شخص دیگر نسبت دهید و نوعی الگوسازی برای آن شخص انجام دهید. در این حالت سوژه به قدری درگیر معانی و تصورات ذهنی می شود که از میزان دخالت بخش منطق و خودآگاهی مغز کمتر شده و سطحی از خلسه برای او به وجود می آید. برای آنکه ذهن شخص بیشتر درگیر مکالمه شما شود و حالت جذبه و توجه شدید پدید آید بهتر است جزئیات داستان خود را بیشتر کنید و حتی به شرح لباس اشخاص و وصف چهره آنها هم بپردازید تا سوژه مشغول تصویرسازی ذهنی شود و امواج مغزی او پایین تر بیاید و به هیپنوتیزم شدن نزدیک شود.
– روش غیر مستقیم: در این حالت یک فاصله میان خود و داستان ایجاد می کنید و به نوعی آن را بیان می کنید که انگار داستان را از کتاب یا تلویزیون اقتباس کرده اید ولی به هر حال به وضعیت سوژه نزدیک است.
در گذشته، کسانی که هیپنوتیزم نمایشی برای گروه بزرگی از افراد انجام می دادند معمولا با چند نفر هماهنگی می کردند و به آنها پول می دادند تا داوطلب شوند و وانمود کنند وارد خلسه شدند. با این کار نفرات بعدی که مهمان های عادی بودند هم سریع تر و راحت تر وارد حالت خلسه می شدند. اما چرا؟
چون مشاهده هیپنوتیزم شدن دیگران می تواند به ریلکس شدن و هیپنوتیزم شدن ما هم کمک کند.
امروزه دیگر نمی توان هزینه های اضافی برای استخدام افراد خودی که نقش بازی کنند صرف کرد. بنابراین باید از چه کسی استفاده کرد؟ خودتان…
حتما دقت کرده اید که وقتی خمیازه می کشید و چشمان خود را آرام می بندید فردی هم که شما را تماشا می کند حتی اگر خوابالود نباشد به پیروی از شما احساس سنگینی و نیاز به خواب پیدا می کند و خمیازه می کشد.
کافی است برای سوژه توضیح دهید که شما هنگام فرو رفتن به خلسه چه حسی دارید. ولی این بار گفتار را حالت اول شخص (من) به دوم شخص (تو) تغییر دهید. در این حالت انگار در مورد شخص دیگری صحبت می کنید. اینکه چگونه بدن آن فرد ریلکس می شود، تنفس او آرام می شود و احساس آرامش در آنها پدید می آید. اگر مخاطب شما از جنس سنگ نباشد حتما با این کلمات تاثیر پذیرفته و وارد خلسه می شود.
در این حالت، سوژه در اثر کاری که انجام می شود شدیدا توجه می کند و مجذوب می شود. انگار که کاری جادویی در مقابل آنها انجام شده است. این محرک ها می تواند دیداری (مثل کشیدن یک طرح)، شنوایی (گفتن یک ماجرا) و لمسی (انجام کاری فیزیکی) باشد.
برای مثال می توانید از سوژه بخواهید که بلند شود و سعی کند خم شود و دستان خود را به زمین برساند. شاید از یک جایی به بعد قادر به کشیدن بیشتر بدن خود به سمت پایین نباشد. سپس به او بگویید که چشمان خود را بسته و بدون آنکه هیچ حرکت فیزیکی انجام دهد در ذهن خود تصور کند که دستان او زمین را لمس می کند. سپس به او بگویید چشمان خود را باز کرده و تمرین را به طور واقعی انجام دهد.
از آنجا که او این کار را در ذهن خود تمرین کرده است بنابراین دفعه بعد، بیشتر می تواند خم شود و دست خود را به زمین نزدیک کند. در این حالت شما باید شروع کنید به صحبت درباره قدرت ذهن و اینکه چگونه توسط آن، قدرت بدن را به طور معجزه آمیزی بیشتر کرده است. بنابراین سوژه می تواند قدرت ذهن خود را در برآورده شدن آرزوهای خود دست بالاتر بگیرد.
وقتی روش قبلی را انجام دادید اجازه ندهید لحظه جادویی پیش آمده بیاید و برود. بلکه آن را توسط گفتن تلقینات مثبت فراوان ادامه دهید. برای مثال در حالت قبل بعد از آنکه افراد را تشویق کردید که انعطاف بدنی آنها در اثر یک کار ذهنی بیشتر شود سپس بپرسید چه کارهای شگفت انگیز دیگری هم می توان در این رابطه انجام داد؟؟!!!! آنها از حالت مشابه این وضعیت در چه زمینه ای از زندگی خود می توانند استفاده کنند و انعطاف ذهنی خود را برای انجام کارهایی که فکر می کردند نمی توانند، بیشتر و بیشتر کنند؟؟؟
در هیپنوتیزم کلاسیک ابتدا لازم است که همه مراحل هیپنوتیک از جمله گذر از نگهبان دروازه ناخودآگاه، دسترسی به ضمیرناخودآگاه و حل مسئله و ایجاد تغییر پشت سر گذرانده شود. ولی راه حل کوتاه تری نیز وجود دارد تا مشکل سوژه بدون طی این مراحل حل شود.
ابتدا باید در او یک واکنش عاطفی شدید ایجاد شود تا به ایجاد تمایل برای تغییر کمک کند. همانطور که افراد به رویاها و تخیلات خود علاقه شدید دارند و نسبت به آن شگفت زده می شوند هر چه قدر واکنشی که نسبت به یک مسئله در آنها برانگیخته می شود تخیلی و عجیب و اغراق آمیزتر باشد سوژه نسبت به مشکل خود کمتر فکر می کند و از آگاهی عادی خارج تر می شود و بیشتر به رویاپردازی اغراق آمیز تمرکز می کند. بنابراین وقتی سوژه در مورد مشکل خود با شما صحبت کرد می توانید در مورد یکی از خواب و رویاهای خود که به مشکل آنها مربوط بوده است صحبت کنید و همه چیز را عجیب و اغراق آمیز کنید. در این حالت شما به راه حلی که در رویاهای خود دست یافته بودید دسترسی دارید و می توانید با بازگو کردن آن، دید سوژه نسبت به مشکل را عوض کنید. در واقع وقتی احساسات آنها را در سطح ناخودآگاه عوض کنید، تغییراتی هم در نحوه تفکر و رفتار آنها ایجاد می شود.
نتیجه گیری
شما می توانید برای کمک به افراد، یک یا چند روش گفته شده را استفاده کنید و حتی آنها را در برنامه خودهیپنوتیزم خود جای دهید.
نکته جالب در همه روش های بالا این بود که فقط به صحبت و مکالمه عادی نیاز است. مکالمه ای که به طور هوشمندانه طرح شده و قدرت دسترسی مستقیم به ضمیرناخودآگاه شخص مقابل را می دهد.