برخی افراد ممکن است به خاطر تیپ شخصیتی درونگرایی و سبک زندگی (نبودن زیاد در اجتماع) از تنهایی خود ملول باشند و فکر کنند که حتما باید با فرد یا افراد زیادی در ارتباط باشند. البته منکر فواید صله رحم و رفت و آمد بین آشنایان و فامیل نمی شویم ولی اینکه شخص فکر کند مثلا حتما باید در رابطه عاطفی باشد در حالی که وقتی این رابطه ایجاد شد از عهده مدیریت آن برنیاید اشتباه است.
افرادی که دائم در روابط عاطفی خود از این شاخ به آن شاخ می پرند و هیچ رابطه ای را نمی توانند به مدت طولانی نگه دارند باید برای مدتی دست نگه دارند و وقتی تنها شدند از خود سوال کنند که:
– چرا اصلا به این رابطه ها نیاز دارم؟
– آیا توانایی مدیریت آن را دارم؟
– آیا به نظر، پرتوقع نیستم؟
– آیا تحمل انتقاد یا تغییر را دارم؟
– آیا صرف اینکه تنها نباشم دنبال رابطه هستم؟
اگر دلیل اصلی ایجاد رابطه های عاطفی این است که تنها نباشید و احساس خلاء نکنید در این صورت با هر فرد و افرادی هم باشید هیچ کمکی به شما نمی کند چون منشا این خلاء در درون خود شماست و دیگران فقط برای مدت کوتاهی به دلیل ایجاد جاذبه موقت می توانند حواس شما را از خودتان پرت کنند.
ابتدا کمی با این تنهایی درونی اخت بگیرید و مشکل را شناسایی کنید. البته خود تنهایی هم چیز بدی نیست و متاسفانه فکر می کنیم این واژه، بار معنایی منفی دارد در حالی که می تواند زمینه ای باشد برای خودشناسی و رشد شخصیتی.
شما تا از بودن با خود لذت نبرید افراد دیگر هم نمی توانند از مصاحبت با شما لذت ببرند و آرامش شما به یک بی اعتنایی از طرف آنها بند خواهد بود و طغیانی از خشم و کینه که فکر می کنیم به خاطر رفتار بقیه است ولی مشکل، از درون خود ماست را تجربه می کنیم.
اول از همه لازم است بپذیریم تنهایی به خودی خود چیز بدی نیست (مگر اینکه به دلیل افسردگی و اختلالات روانی باشد که نیاز به درمان دارد).
افرادی که ضریب هوشی بالا دارند تعداد آنها در جامعه کم است و از آنجا که دوست دارند با افراد هم سطح یا باهوش تر از خود در ارتباط باشند بنابراین دوستان و همراهان زیادی پیدا نمی کنند و ترجیح می دهند تنها باشند. تیپ شخصیتی درونگرایی هم نقش مهمی در تعاملات ما با سایرین دارد. این حالت، ارثی است و قطعا نمی توان به راحتی یک فرد درونگرا را وارد روابط اجتماعی و حتی ایجاد رابطه عاطفی با یک فرد کرد چون آنها هر چه قدر هم از درون فکر کنند مایل به صحبت و همدلی هستند ولی در عمل تمایل زیادی به صحبت کردن و جوشش با دیگران ندارند و حتی اگر به آنها گفته شود یک مهمانی کنسل شده خوشحال تر می شوند تا اینکه به آن مهمانی بروند. همچنین چون اینها تمرین زیادی در ایجاد رابطه اجتماعی نداشته اند وقتی با فرد مورد علاقه خود آشنا می شوند نمی توانند به خوبی با اون ارتباط برقرار کنند و رفتارهای ناشیانه آنها می تواند فرد مورد علاقه شان را دور کند.
اگر گرفتار وضعیتی هستید که مجبور هستید تنها باشید (تا حدی که به زندگی نرمال شما آسیب نزند) هیچ اشکالی ندارد و می توانید با تکنیک زیر، با تنهایی خود آشتی کنید.
از خود بپرسید:
– این تنها ماندن چه امتیازاتی برای من خواهد داشت؟
ممکن است پاسخ های شما این چنین باشد:
– فرصت مطالعه بیشتر
– خرج نکردن پول برای بردن معشوق به مسافرت و رستوران
– داشتن آزادی بیشتر
– دور شدن از مشاجره هایی که ممکن است در حین رابطه عاطفی رخ دهد.
– از بین رفتن احتمال باروری ناخواسته
– کاهش استرس
– دیگر شکست عاطفی نخواهید خورد
– دل کسی را نمی رنجانید چون اصلا با کسی نیستید
حالا به معایب داشتن رابطه فکر کنید مثلا:
– خرج زیاد برای رفتن به گردش
– اینکه روزانه وقت زیادی را صرف حرف زدن با پارتنر خود کنید و از فعالیت های مهم بازبمانید
– امکان خیانت دیدن
– امکان شکست عشقی
– احتمال باروری ناخواسته
– تحمل قهر و آشتی
شاید هم تمایل خاصی برای ایجاد رابطه ندارید و از این نگرانید که چرا جذاب نیستید که دیگران به دنبال شما باشند.
حالا به مزایایی جذاب نبودن فکر کنید مثلا:
– دیگر کسی مزاحمم نمی شود
– دل کسی شکسته نمی شود
– احتمال اینکه وارد رابطه دروغین شوم کم می شود
– در نهایت مجبور نیستم از اینکه روزی مرا ترک کنند ناراحت شوم چون بلاخره هر سلامی یک خداحافظی دارد.
وقتی این آگاهی در ذهن شما پدید بیاید دیگر از تنهایی رنج نمی کشید بلکه آن را یک نعمت می دانید و می توانید از آن استفاده های زیادی کنید مثل:
– صرف هزینه فقط برای خودتان
– وقت داشتن برای مطالعه مطالب مفید
– داشتن آزادی برای رفتن به هر جا که دوست دارید بروید و تفریح کنید
– امکان تفکر بیشتر
– انتخاب سرگرمی هایی که فرد دیگر آن را انتخاب نکرده است.