تنبلی و افسردگی شباهت های ظاهری بسیاری دارن. کسانی که دچار افسردگی بالینی هستن شاید اول از همه فکر کنن فقط نسبت به انجام کارها تنبل شدن و تمایلی ندارن از تخت خواب بیرون بیان. ولی اگه عمیق تر به این دو حالت نگاه کنیم تفاوت های زیادی بین تنبلی و افسردگی مشاهده می کنیم.
افسردگی یک بیماری روانی جدی هست که میلیون ها آمریکایی رو در سال دچار می کنه. این بیماری نه تنها باعث آزار فرد مبتلا می شه بلکه اطرافیان اون رو هم دچار نگرانی می کنه. کارمندانی که دچار افسردگی هستن میلیون ها ساعت و میلیون ها دلار از میران بازدهی کاری کم می کنن.
تفاوت کلیدی اول این هست که افراد افسرده نمی خوان این وضعیت رو داشته باشن و کنترلی هم روی او ندارن. اونها کاری نکردن که افسردگی دامن گیرشون بشه. اگرچه افسردگی می تونه با افزایش دوره های استرس زای زندگی همراه باشه ولی بیشتر مردم افسرده نمی تونن دلیل خاصی برای این بیماری پیدا کنن.
افسردگی می تونه بدون دلیل خاصی افراد رو مبتلا کنه. انتخابی هم وجود نداره که فرد بگه من می خوام افسرده بشم.
ولی تنبلی یک انتخاب ساده و مشخص هست. وقتی ما تنبل می شیم ما انتخاب می کنیم که بعضی کارها رو انجام بدیم یا ندیم. برای مثال اگر نوبت به تمیز کردن خونه برسه اون رو چند روز عقب می ندازیم.
ولی کسانی که افسرده هستن شاید حتی متوجه نشن که خونه اونها کثیف و به هم ریخته هست. آخرین چیزی که در مورد اون فکر می کنن و یا نگرانش هستن تمیزی خونه یا تمیزی خودشون هست.
وقتی شما فقط برای یکی دو روز احساس تنبلی می کنید که از جاتون بلند شید و سر کلاس برید معنی نمیده که افسرده هستید. این فقط یک احساس گذرا هست. ولی افسردگی فقط محدود به یکی دو روز نیست و احساس نبود انگیزه باید حداقل تا ۲ هفته طول بکشه تا به طور کلینیکی تشخیص داده بشه که فرد به افسردگی مبتلا هست. افرادی که افسرده هستن از چند هفته تا چند ماه احساس می کنن تنها، بدون انگیزه و ناامید هستن تا اینکه تصمیم بگیرن درمان بشن.
پس اگه فقط تنبل شده باشید بعد یکی دو روز دوباره سرحال می شید و به کارهاتون می رسید. ولی افراد افسرده چنین توانایی ندارن. اونها معنی زندگی و درک زمان و مسئولیت رو از دست دادن و ممکنه هیچ چیزی برای اونها مهم نباشه.
افسردگی دارای علائم بالینی هست که تنبلی اون نداره مثل:
– احساس استرس بی دلیل
– از دست دادن علاقه نسبت به کارهای قبلی
– احساس تهی بودن و ناراحتی
– تغییر در عادات غذایی و کاهش و افزایش وزن
– احساس درماندگی
– بی خوابی یا خواب بیش از حد
– از دست دادن انرژی و احساس خستگی
– احساس گناه و اعتماد به نفس کم
– تمایل به خودکشی و خودآزاری
– سختی در فکر کردن
– هیچ چیز نمی تونه باعث خوشحالی شما بشه
– عدم توانایی در تعامل با شرایط عاطفی به صورت منطقی
وقتی به طور بالینی تشخیص داده شد که افسرده هستید می تونید در کنار درمان های خود به توصیه های زیر عمل کنید تا کیفیت زندگی شما بهبود پیدا کنه. ممکنه هیچ کدوم از اونها رو نتونید انجام بدید ولی اگه سعی کنید حداقل یکی از اونها رو هر روز پیاده کنید کم کم انگیزه انجام بیشتر اونها رو پیدا می کنید.
منتظر بودن برای پیدا شدن شوق به منظور انجام کارهایی که لذت می برید فایده نداره. به جای اون برنامه ریزی کنید کاری که دوست دارید رو حداقل نیم ساعت در روز انجام دهید. همین که کاری باشه که حال و هوای شما رو عوض کنه کافیه.
اهداف قابل پیاده شدنی رو طرح ریزی کنید که به شما حس کامل بودن می ده. اگر این اهداف قابل دستیابی نباشن ممکنه احساس گناه کنید پس چیزی رو انتخاب کنید که واقع گرایانه باشه. هدف قابل دستیابی یعنی:
– هدفی که برای شما واقع گرایانه باشه نه دیگری
– قابل کنترله و به دیگران نیازی نداره
– به راحتی قابل کنترله و دردسر ساز نیست
– به آسانی قابل اندازه گیریه و می دونید که انجام شده یا نشده.
در رسیدن به هدف خود هیچگاه خودتون رو با دیگران مقایسه نکنید چون قضاوت ناعادلانه ای در مورد خود می کنید.
با افرادی وقت بگذرونید که باعث می شن حس بهتری نسبت به خود داشته باشید. از افرادی که باعث ناراحتی و ایجاد حس بد در شما می شون دوری کنید. گرچه دوست دارید زمان زیادی رو تنها بگذرونید ولی کمی از اون رو هم به همراهی با دیگران اختصاص بدید تا مدت افسردگی شما طولانی نشه.
تمرین بودن در لحظه حال به شما کمک می کنه که جهان را بدون قضاوت کردن خود مشاهده کنید و از اون لذت ببرید، از افکار آزاردهنده گذشته و آینده رها بشید و قدر لحظه حال را بشید.
خواب منظم برای داشتن سلامت روانی حیاتی هست. بیداری موندن تا پاسی از شب و بلند شدن در اواسط روز بعد می تونه افسردگی رو بدتر کنه. به یاد داشته باشید که نباید همه مشکلات خودتون رو وقتی به خواب میرید حل کنید. این باعث میشه که نتونید به خواب یرید. داشتن خواب منظم کمک می کنه که احساس بهتری داشته باشید.
وقتی افسرده هستید مدام با خودتون به طورمنفی صحبت می کنید. مثل “من به درد نخور هستم و همه چیز در مسیر اشتباه قرار داره. هیچ کس به من اهمیت نمیده”. این لحظات رو شناسایی کنید و الگوی صحبت با خود رو تغییر بدید. به یاد لحظاتی بیفتید که همه شما رو واقعا دوست داشتن و موفقیت زیادی داشتید. به جای اجازه به خود برای گیر افتادن در افکار منفی، لحظات مثبت رو به یاد بیارید.
وقتی افسرده هستید تمرکز شما روی صفات منفی خودتون هست. در مورد صفات مثبت چه طور؟ پس لیستی از صفات خوب که دارید رو هم درست کنید. شروع این کار به خاطر ذهنیت منفی سخت هست ولی می تونید رفته رفته نکات مثبت زیادی در مورد خودتون پیدا کنید مثل:
– مورد اعتماد بودن
– مهربان بودن
– اهمیت دادن به دیگران
– یکتا بودن
– والد یا فرزندی دوست داشتنی
ایده اصلی اینه که تمام صفات منفی که در مورد خودتون رو فکر می کنید با این صفات خوب جایگزین کنید.
در هنگام افسردگی مرور خاطرات منفی خیلی راحته. همین باعث میشه که مدام افکار تیره و آزار دهنده رو در خودتون زنده کنید. به جای اون چیزی رو تصور کنید که باعث میشه خوشحال بشید. برای مثال زمانی رو به یاد بیارید که والدین شما بهتون افتخار کردن و یا زمانی که دستاورد بزرگی داشتید. جزئیات این تصاویر ذهنی رو به یاد بیارید تا حس و حال اون رو دوباره تجربه کنید.
مجموعه این توصیه ها رو تا می تونید دنبال کنید و اجازه ندید در گرداب افسردگی و حس های منفی اون غرق بشید. با دنبال کردن درمان های بالینی افسردگی و تلاشی که خودتون برای تحقق این توصیه ها انجام می دید می تونید افسردگی رو شکست بدید.
یکی از دلایل افسردگی ، معنوی است : افسردگی نشانی از این دارد که تو جایی خدا را فراموش کرده ای.که شاید دلایل افسردگی نشان از ارتعاشات منفی در وجود فرد است
درود
اگه افسردگی دلایل جدی بالینی و ارثی نداشته باشه می تونه با معنویت بهبود پیدا کنه. در کل افراد معنوی، زندگی شادتری نسبت به بقیه دارن.