همه ما در زندگی خود به افرادی برخورده ایم که تاثیرات نامطلوبی بر روی ما گذاشته اند و با این حال شاید هیچ وقت نتوانسته ایم با آنها روراست صحبت کنیم و تمام ناراحتی های خود را سرکوب کرده ایم. همین کار مقدمه کینه ورزی و ایجاد سنگینی در قلب هم می شود.
برای مثال ممکن است فردی نسبت به پدر معتاد خود کینه داشته باشد و حتی دلیل آن را هم به خوبی نداند. شاید به خاطر ظلمی که به مادرش کرده و یا توجه کافی ای که به فرزندانش نداشته است. همواره در چشم او، این پدر مورد نفرت است و کافی است به یادش بیفتد تا حس انقباض را در قلبش احساس کند. از طرف دیگر ممکن است فردی دلباخته شخصی دیگر باشد و نتواند حرف های خود را به طور مستقیم به او بزند. شاید اگر روشی پیدا می شد که بتواند دقیق تر احساسات خود را بررسی کند این میزان از عشق یا نفرت را که گاهی هر دو باعث ایجاد رنج می شوند را در وجودش تحمل نمی کرد.
خوشبختانه برای حل این گونه مشکلات، روشهای مختلفی وجود دارد از جمله تکنیک صندلی خالی. شما در این روش تصور می کنید که شخص مورد نظرتان روی صندلی خالی مقابل شما نشسته است. از آنجا که او تنها در ذهن شما وجود دارد بنابراین راحت می توانید با او صحبت کنید. هر چیزی که در دلتان است به او بگویید و حستان به او را بیان کنید. ممکن است نیم ساعتی طول بکشد تا مکالمه شما تمام شود. گاهی هم می توانید جایتان را عوض کرده و شما روی آن صندلی بنشینید و نقش او را بازی کنید تا افکار و کردار او را به طور حدودی حدس بزنید و او را بیشتر درک کنید.
روش صندلی خالی به شما کمک می کند تا احساسات خودتان را بهتر بشناسید و دیگر به دنبال سرکوب آنها نباشید. شاید اگر با فرد مورد نظرتان این گفتگوی درونی را انجام دهید بسیاری از مشکلات و عقده های روحی شما نمایان شده و دید بهتری به روابط خود با آن شخص پیدا می کنید و انگیزه ها و نیازهای واقعی تر و درونی تر خود را می شناسید.
برای مثال می توانید به تجربه علی در این زمینه توجه کنید. او نسبت به دوستش (رضا) بسیار خشمگین بود چون حس می کرد در کارهای او دخالت می کند و قصد تخریب شخصیتی او را دارد. وقتی علی از روش صندلی خالی استفاده کرد به این جملات رسید:
رضا من واقعا از دست تو ناراحت هستم که با من این گونه می کنی. من از تو متنفرم چون خیلی پست هستی…
پس از چند دقیقه برون ریزی احساسی، مکالمه درونی با او اینگونه ختم می شود:
رضا من در واقع به تو حسودی می کنم چون تو خیلی بهتر از من هستی. من واقعا دارم از حسادت می ترکم….حتی خانمهایی که در محل کار هستند به تو توجه می کنند و نه من.
پس از کمی گریه و تخلیه احساسی بیشتر ادامه می دهد که:
رضا تو همیشه قصد داشتی به کمک کنی تا بهتر شوم ولی من از سر حسادت و کینه به تو، آنها را دخالت بیجا میدانستم. لطفا مرا ببخش.
سپس او خودش را جای رضا می گذارد:
علی تو یک موجود بی خاصیت هستی و ارزش توجه هم نداری. معلوم است من از تو بهترم. (در واقع اینها حس علی به خودش است و تصور می کند رضا هم همچین حسی به او دارد).
سپس مکالمه این طور تمام می شود و می گوید:
علی من هر کاری که توانسته ام برای تو کرده ام ولی تو همیشه نسبت به من کینه داشته ای. من هم انسان هستم و احساسات دارم. همان طور که می خواهم افراد را دوست داشته باشم مایلم بقیه هم مرا دوست داشته باشند. من شاید در یک سری کارها از تو بهتر باشم ولی تو هم می توانی آنها را یاد بگیری چون آنها با تجربه به دست می آیند.
با این روش ساده علی متوجه شد که رضا نه تنها موجودی خودخواه و پست نیست بلکه دوست واقعی او است. همه این دانسته ها در شرایطی به دست آمد که روح رضا هم از این قضیه خبر نداشت و علی تنها با مکالمه درونی از طریق صندلی خالی و تصور رضای خیالی به این یافته ها رسید و توانست خودش را از بار کینه و غمی که در این رابطه وجود داشت نجات دهد و حتی دوستی جدید پیدا کند.