آیا برای شما دشوار است که با درد ناشی از پایان دادن یک رابطه کنار بیایید؟ شکست عشقی چه قدر می تواند آزار دهنده باشد و هیپنوتیزم چه کمکی به درمان آن می کند؟
ابتدا لازم است مفهوم شکست عشقی را بهتر موشکافی کنیم. این حالت و انواع دل شکستگی ها (مانند فراغ یک عزیز، فوت نزدیکان، از دست دادن کار مورد علاقه و …) نوعی ماتم درونی هستند که علاوه بر ناراحتی درونی می توانند اثرات دیگری نیز بر زندگی شخص بگذارند از جمله اثر منفی بر:
– فعالیت های زندگی روزمره
– روابط اجتماعی
– ایجاد رابطه عاطفی دوباره
– زندگی کاری
– روابط با دیگران
در واقع دل شکستگی می تواند تمام جوانب زندگی یک فرد را تحت تاثیر خود قرار دهد. راه های درمانی مختلفی برای رفع این درد درونی و اثرات منفی آن بر زندگی شخص وجود دارد که یکی از آنها هیپنوتیزم است. قبل از پرداختن به چند تکنیک هیپنوتیزم در این رابطه، لازم است که مراحل شفای شکست عشقی و انواع دل شکستگی ها را مرور کنیم.
هنگامی که فردی دچار شکست عشقی یا انواع دل شکستگی های دیگر می شود پنج مرحله اساسی را پشت سر می گذارد:
وقتی شما از طرف فرد مورد علاقه خود طرد می شوید ابتدا سخت است که این حقیقت را باور کنید چون شما قبلا روزهای خوشی با او داشته اید که به ناگهان تمام شده است. شما به شدت شوکه می شوید و نمی توانید این مسئله را هضم کنید.
البته این انکار اولیه بخشی از مکانیسم دفاعی روانی است تا شما را از هجوم ناگهانی عواطفی که قادر نیستید توسط منطق خود آن را پردازش کنید محافظت کند.
کم کم با حقیقت واقعی رو به رو می شوید. عدم حضور شخص دیگر، خود را نشان می دهد. شما شروع به حس نبود او کرده و درد فقدان او را احساس می کنید. به طور طبیعی، حالت ناامیدی، بیچارگی و آسیب پذیری گریبان گیر شما می شود.
وقتی در چنین موقعیتی قرار می گیرید نسبت به فرد دیگر خشمگین می شوید. حتی خشم خود را به دیگران و تمام جهان معطوف می کنید. گاهی هم این خشم را بر سر اطرافیان خالی می کنید.
کم کم به این فکر می کنید که چه اشتباهی انجام داده اید و چه کارهایی را باید به طور متفاوت انجام می داده اید. شما شروع به ای کاش گفتن ها و اگر گفتن ها می کنید و مدام به این فکر می کنید که اگر چه کاری انجام می دادید می توانست نتیجه بهتری داشته باشد.
ولی بلاخره آسیب رخ داده است و دیگر دیر است که کارهای قبلی را تصحیح کرد. سر و کله زدن با گذشته فقط باعث می شود که لحظه حال خود را هم خراب نموده و درد و ناامیدی بیشتری حس کنید.
وقتی فرآیندهای قبلی طولانی شود احساس افسردگی بیشتری می کنید. شما احساس ناراحتی و غصه کرده و ممکن است مدتی از تمامی کارها دست بکشید. تجاربی همچون گریه، از دست دادن اشتها و ناتوانی در به خواب رفتن باعث می شود از نظر فیزیکی و روانی انرژی شما تخلیه شود و سراسر حسرت شوید.
این حسها می تواند با عواطفی مثل حس تنها بودن حتی با وجود دوستان بسیار همراه باشد.
در مرحله نهایی، شما موقعیت خود را همان طور که هست قبول می کنید و می دانید هیچ چیز قابل تغییر نیست و کاری از دست شما بر نمی آید. البته ممکن است گهگاهی احساس تنها بودن و ناراحتی کنید ولی عمیقا می دانید که آن رابطه تماما به پایان رسیده و لازم است زندگی خود را دوباره شروع کنید.
هر شخصی با سرعت های مختلفی این مراحل را پشت سر می گذارد. برخی ها شاید بتوانند یک مرحله را جا بیاندازند و یا دوباره به مرحله قبلی بازگردند. این کار تا حدی انجام می شود که ماتم آنها به اندازه کافی در آن مرحله تخلیه شود.
شفای شکست عشقی و انواع دل شکستگی یک فرآیند زمان بر است و نمی توان در آن عجله کرد. شما نمی توانید از قدرت منطق خود برای رفع آثار منفی آن استفاده کنید چون منطقی در این کار وجود ندارد و فقط باید شرایط را پذیرفت و به زندگی ادامه داد.
تحقیقاتی که بر مغز انسان صورت گرفته نشان داده است که طرد شدن از یک رابطه عشقی همان مکانیسم هایی را در مغز ایجاد می کند که در طول ترک اعتیاد به مواد دیده می شود.
به همین علت است که انواع دلشکستگی ها می تواند این قدر اثرات قدرتمند داشته باشد و شامل فرآیندهای فیزیولوژیکی است که چند نمونه از آن عبارت است از:
– بی خوابی و مشکلات دیگر خواب
– عدم توانایی در تمرکز فکر
– کمبود انرژی و خستگی
– سیستم ایمنی ضعیف
– ۴۰% احتمال ابتلا به افسردگی
روش های مختلفی برای این کار وجود دارد که در اینجا به دو تکنیک اشاره می شود. البته این کارها حتما باید به کمک یک هیپنوتراپ بالینی انجام شود.
در این روش از شیوه متداول هیپنوتیزم کردن سوژه یعنی ایجاد خلسه در او، عمیق تر کردن خلسه، گفتن تلقینات مربوط به افزایش اعتماد به نفس و در نهایت خارج کردن او از خلسه استفاده می شود.
در تلقینات مربوطه، لازم است که عبارات مثبت زیادی برای افزایش اعتماد به نفس در سوژه بیان شود. موضوع تلقینات باید در مورد مشکل اختصاصی سوژه (طرد شدگی، دل شکستگی، شکست عشقی و …) باشد.
هدف این است که سوژه به این نتیجه برسد که ارزش واقعی آنها به دیگران وابسته نیست و آنها به خودی خود گرانقدر هستند. بنابراین آنها بیشتر به نکات مثبت خود و رابطه ای که داشته اند تمرکز می کنند و نه نقاط منفی آن.
در بخشی از القای تلقینات مثبت در طی هیپنوتیزم می توان سوالهایی پرسید تا منجر به واکنش های مثبت شود. برای مثال:
– چه چیزی در مورد رابطه شما خوب بود؟
– چه ارزشی را توانستید به رابطه خود بیاورید؟
– چه نکات مثبتی در فرد مقابل دیده می شد که توانست بر شما هم اثر بگذارد؟
– چه چیزی را در طول این رابطه یاد گرفته اید؟
– چگونه زندگی شما بدون وجود آن شخص بهتر می شود؟
– زندگی آنها بدون وجود شما چه قدر بهتر می شود؟
البته باید در مورد هر سوال، تقریبا ۲۱ بار جملات تلقینی مشابه آن گفته شود تا بیشترین اثر را بر ناخودآگاه شخص بگذارد. برای مثال سوال اول را در نظر می گیریم و همان را بسط می دهیم. به این صورت:
چه چیزی در مورد رابطه شما خوب بود؟ حتما چیزهای خوبی هم در آن بوده است مگر نه؟ و شما مسئول به بار آمدن برخی از چیزهای خوب آن بوده اید درست است؟ فکر نمی کنید شما هم سهم زیادی در پیشبرد موفقیت آمیز آن رابطه داشته اید؟ آیا حس خوبی ندارد که نقش مثبت خود را در این رابطه به خوبی بازی کرده اید؟ همه اینها به خاطر این است که شما می توانید به طور کامل، هم عشق بورزید و هم عشق دریافت کنید. مگر نه؟
سوالات این چنینی به سوژه کمک می کند تا جوانب مثبت رابطه قبلی خود را دیده و اعتماد به نفس او برای رابطه های بعدی زیاد شود.
این روش به سوژه کمک می کند تا منابع مفیدی را از ضمیر ناخودآگاه خود که مربوط به گذشته می شود استخراج کند. سپس قرار است از این اطلاعات جهت حل مشکلات کنونی استفاده شود.
نکته کلیدی این است که لازم است آنها را در طی هیپنوتیزم به تجربه خوشایندی سوق داد که باعث شود احساس بهتری در مورد خود و موفقیت های گذشته داشته باشند.
۱- سوالات برانگیزاننده:
این مرحله کمک می کند تا اطلاعاتی را در مورد تجارب خوب گذشته خود برملا کنند. از کلمات چه چیزی، کجا و کی استفاده می شود تا معالجه کننده بفهمد که تجربه سوژه چه بوده، در کجا اتفاق افتاده و مربوط به چه زمانی است.
۲- اثر اکو:
در این حالت جواب های سوژه تکرار می شود. برای مثال اگر او گفت “من در یک جنگل بودم” معالجه کننده هم تکرار می کند “تو در یک جنگل بودی”. در این مرحله نباید خلاقانه عمل کرد و فقط لازم است جملات آنها تکرار شود.
۳- سوق دادن آنها به لحظه حال:
همانطور که جملات سوژه تکرار می شود کم کم لازم است که این تکرار کردنها به زمان حال برگردد. مثلا اگر سوژه گفت “ما در کنار برکه قدم می زدیم”، معالجه کننده باید این جمله را به زمان حال برگرداند و بگوید “شما در کنار برکه قدم می زنید”. در نود درصد مواقع این تغییر زمان جمله از توجه سوژه مخفی می ماند و فقط تصور می کند جملات آنها تکرار می شوند.
۴- پرسیدن در مورد اتفاقات بعدی:
در این حالت معالجه کننده در اثنای جملات سوژه سوالهایی می پرسد تا جزئیات بیشتری به دست بیاید. برای مثال ممکن است بپرسد “خب، بعد چه اتفاقی می افتد؟”. جملات او باید در زمان حال گفته شوند و نه به صورت گذشته. سپس هر چه سوژه گفت نیز به زمان حال تکرار می شود.
این تکنیک استفاده می شود تا خاطرات خاصی از گذشته از ذهن سوژه استخراج شود تا به منابع درونی ناخودآگاه او دست یافته شود. بسیار مهم است که تجربه ای که سوژه در مورد آن صحبت می کند تجربه ای خوشایند و مثبت باشد.
حال برای مقاصدی چون درمان شکست عشقی معمولا از تجاربی پرسیده می شود که سوژه در آن احساس خوب و قدرتمندی در مورد خود داشته و خود را دوست داشتنی و با اعتماد به نفس می داند. در واقع از حالات مثبت سوژه که در گذشته داشته استفاده می شود و به زمان حال تعمیم داده می شود تا بر حس ناامیدی و آزردگی کنونی که دارد غلبه شود.
به همراه این روش می توان از تلقینات مثبت و دلسوزانه نیز استفاده کرد تا نتیجه کار بهتر شود.
البته سرعت بهبودی و پاسخ دهی به این نوع درمان در افراد مختلف متفاوت است. بنابراین معالجه گر باید صبور بوده و حالات بیمار خود را درک کند و آنها را نسبت به سرعت پیشرفتی که دارند حمایت کند.