من و همسرم در حال پیاده روی در ساحل دریا بودیم. همسرم فراموش کرده بود وسایل لازم را با خود بیاورد به خاطر همین دوباره به ماشین برگشت و من ماندم و غروب ساحل. همان طور که در حال راه رفتن بودم از دور صداهای سوت آهنگین می شنیدم. صدای سوت یک نفر نبود بلکه چندین صدا بود. عجیب اینکه از کودکی هم این صداها را می شنیدم.
از دور سایه هایی پیدا شدند و مردانی را داخل آب کنار ساحل مشاهده کردم ولی چهره های آنها قابل تشخیص نبود. نحوه راه رفتن آنها هم عادی نبود و انگار به آرامی پاهایشان بر روی آب کشیده می شود و سوت می زنند. آنها سرگردان به نظر می رسیدند. سعی کردم با دوربینم از آنها فیلم بگیرم ولی دوربینم کار نمی کرد. ترس من اضافه شد. از یک طرف کنجکاوی ام مرا به صحنه می کشاند و از یک طرف ترس مرا میخکوب کرده بود.
صدا زدم شماها که هستید؟ ولی در جوابم فقط صدای سوت می آمد. بعد از چند دقیقه هم صداها قطع شدند و دیگر آن مردان را ندیدم.
از اهالی روستای نزدیک ساحل در مورد چیزهایی که دیدم پرسیدم و آنها هم با خونسردی تاکید کردند که قبلا هم روستایی ها این مردان را دیده اند. ولی صداهایی که ایجاد می کنند هر بار فرق دارد.
از پیرترین فرد روستا پرسیدم به چه علت روح این افراد در آنجا سرگردان هستند؟ او گفت سالها قبل در آن نقطه از ساحل یک گور دسته جمعی بوده ولی با پیشروی آب ساحل به سمت دریا، این گورستان در آب مدفون شده. حتی یک بار چند تکه استخوان در لا به لای امواج آب دریا دیده شده است.
دیگر نمی توانستم تحمل کنم. شب ها موقع خواب هم صدای سوت می شنیدم. می ترسیدم چیزی به همسر خودم بگویم زیرا او همین طوری هم فکر می کرد دیوانه ام. موضوع را با مقامات محلی منطقه در میان گذاشتم و قرار شد پس از بررسی های لازم، محل این قبرها را تغییر دهند. یک ماه طول کشید تا کارهای مربوط به خروج اجساد از خاک کنار ساحل انجام شود.
وقتی به دیدن جسدهای بیرون آورده شده رفتم دیدم تعداد آنها برابر با همانی است که من در مشاهداتم دیده بودم. خیلی به حال آنها تاسف خوردم ولی خیالم راحت شد که روح آنها دیگر نگران جسدشان نیست. من هم دیگر از آن موقع به بعد صدای سوت را نشنیدم.
سلام استاد سایتی میسناسید تجربه ها رو از اون جا ترجمه کنیم
با سلام. سایت خاصی را نمی شناسم و این کار را بر عهده آقای موسوی گذاشته ایم که در گوگل و کتاب ها بگردند و داستانهای جالب را پیدا و ترجمه کنند.