قالب وردپرس قالب وردپرس قالب فروشگاهی وردپرس وردپرس آموزش وردپرس
تجربه ماورا
تجربه ماورا – آیا عدد مخصوص به خودتون در جهان هستی را می دانید؟ (نوشته بهروز)
مرداد ۹, ۱۳۹۸
خوشحال بودن
علت روانی شوخی کردن
مرداد ۹, ۱۳۹۸

تجربه ماورا – مدرسه مرموز ما (نوشته پگاه)

تجربه ماورا

تجربه ماورا

تجربه ماورا – مدرسه مرموز ما (نوشته پگاه)

سلام این اولین پست منه ولی خیلی تجارب ماورایی دیگه ای هم دارم که تو پست های بعدی میگم. سال ۹۸ تو ایام عید که خیلی هوا سرد بود صبح بلند شدم رفتم که صورتمو بشورم که خواب از سرم بپره همینطور که داشتم دستامو میشستم احساس کردم یه چیز سیاه بسیار سریع از کنارم رد شد جیغ زدم به سرعت نور دویدم تو اتاقم و درو قفل کردم
تجربه بعدی من
این چیزی که میخوام براتون بگم دو دلم که بنویسم یا نه و اخه هر موقع اسمشو میارم یا در موردش حرف میزنم میاد تو خوابم حتی همین الانم انگار یه چیزی خورد به در اتاقم . خب سرتونو درد نیارم ولی این یکی در مورد مدرسه منه مدرسه ی قدیمی و نفرین شده ای به نام معراج یه مدت بود شایعه شده بود که کلاس اولی ها تا میرن دستشویی در از روشون قفل میشه (البته این اتفاق واسه بقیه دانش آموز ها هم افتاده بود ) تو راهروی دستشویی یه انباری بود که درش قفل بود ولی با این حساب هیچی توش نبود یه دوست داشتم اسمش فاطیما بود اون موقع اون شیشم بود و من پنجم خلاصه با چند تا از رفقام و رفقاش خواستیم بفهمیم جوای این معما چیه همش نامه پیدا میکردیم که با دست خط های عجیب گفته بود بیاین تو دستشویی اولیه ما هم همش معلمو میپیچوندیم و از در و پنجره یواشکی فرار میکردیم بیچاره خیلی ساده لوح بود ازش اجازه میگرفتم برم دستشویی اونچقت از پنجره میرفتم نمیفهمید( بماند بچه ها داشتن از خنده زمینو گاز میزدن ) اونوقت از در میومدم تو روزی نزدیک ده بار و کلا بنده خدا نمیفهمید بگذریم خلاصه من یه رفیق شفیقی داشتم پردیس یروز یواشکی معلمو پیچوند و رفت تو اون دستشویی که اون سر حیاط مدرسه بود ولی من خیلی نامحسوس از پنجره مواظبش بودم یهو وارد شد و چنان جیغی زد که موهای تنم سیخ شد یهو نفهمیدم چی به چیه قلبم ریخت از پنجره خودمو پرت کردم پایین دوییدم سمت دستشویی ها میبینم رفته کز کرده تو اون انباری کهنه اوردمش بیرون موندم چطور رفته تو اون انباری که قفل بوده بهش گفتم چت شده گفت یه طناب دار دیدم تو اون دستشویی ویه دختر مو بلند مشکی که نصف صورتش سوخته بود ‌. ببخشید طولانی شد بقیه ماجرا رو هم تو پست بعدی میگم . در ضمن من تو دزفول زندگی میکنم یکی از قدیمی ترین شهر های ایران .

همچنین بخوانید:   تجربه ماورا - دوست مبتلا به اسکیزوفرنی (نوشته مجید)

 

 

مقالات مرتبط

علی خانی (مشاور سایت)
علی خانی (مشاور سایت)
علی خانی، علاقه مند به حوزه ماورا و موضوعات عرفانی و روحی شرقی و غربی از جمله مدیتیشن، انرژی درمانی، طب سنتی، یوگا، خواب بینی، سفر روح و …
اشتراک
اطلاع از
guest

7 دیدگاه ها
قدیمی ترین
جدیدترین
Inline Feedbacks
View all comments
سیامک
مهمان
سیامک
4 سال قبل

من فکر نمی کردم ایران هم از این چیزا داشته باشه اخه من تو لندن زندگی می کنم و خیلی اتفاق های ماورایی که ادم کشه اتفتق می افته اگه خواستید بگید تا بنویسمم
منو ببخشید اگه غلط املایی دارم

سیامک
مهمان
سیامک
4 سال قبل

یه سوالی
ببخشید من یه بار یه تجربه فرستادم نمیشه از این به بعد تجربهامو به زبان انگلیسی بنویسم ؟

Romina
مهمان
Romina
4 سال قبل

به راست یا دروغ بودنش کاری ندارما
ولی مث داستاتای هری پاتر بود تا تجربه ماورایی

مینا
مهمان
مینا
4 سال قبل
Reply to  Romina

سلام اقای سیامک.درست میفرمایید .لندن و بعضی جاها بیشتره…چون گروههای شیطان پرست بسیار فعالند …دوری از خدا و دین موجب قدرت بیشتر اونهابر انسان میشه….

جهانگرد
مهمان
4 سال قبل

سلام ببخشید ، من تازکی ها یه کتاب خوب در مورد روش های بهبود حافظه مطالعه کرده ام ؛ میتونم بجای تجربه و داستان چکیده این کتاب را تهیه و بنویسم؟؟ برای استفاده از عکس در بین مطالب چکار باید بکنم؟! 🙂

رفتن به نوار ابزار