سلام
یکی دیگه از سفرهای اثیری من اینگونه شروع شد که شب قبل از خواب کتاب تریل ویلسونو نیم ساعتی خوندم بعد طبق معمول هرشب بدنمو ریلکس کردم و کمی هم به صدای سوت تو سرم متمرکز شدم.مدتی میشد که تجربه ای نداشتم و فقط طبق عادت همیشگیم این تمرین روتین رو انجام دادم و نهایتا خوابم برد.بعد متوجه شدم تو یه محله خاصی تو ارتفاع بیست متری بالاش شناورم هوشیاریم خیلی بالا بود شب بود و یادمه اونجا با چند تیر برق روشنایی نسبی ای داشت.چیزی که قبل از هر چیز با قدرت حس میکردم یه حس تنهایی شدید و عجیبی بود.این نکترو بگم تو برونفکنی بخاطر کارکرد کالبد اثیری عواطف و احساسات به شدت و بیشتر از هر چیز دیگه ای تحت تاثیر هستند به همین خاطر برونفکنی تجربه ای دوست داشتنیه چون احساسات خوش و مهیج چند ده برابره بگذریم.من تو حالتی از شگفتی و حسی بسیار شدید از تنهایی بودم.نمیدونم کسی تجربش کرده یا نه نمیشه وصفش کرد.ولی من از جایی مطمئن بودم کسی نزدیکمه و منو میپاد ولی من کسیو نمیدیدم.منظره پایین مثل محوطه معبدی با سبک ایرانی بود چون چند مجسمه غول پیکر که شبیه پادشاهان هخامنشی بودند وجود داشت.این سکوت یجورایی برام علامت خطر ارسال میکرد.حس میکردم که به مکانی وارد شدم که اشخاص حق ورود رو ندارند و مطمئن بودم نیروهایی که از دید من خارج بودند شدیدا مراقب حرکاتم بودن.خلاصه خودمو قانع کردم برم پایینتر و روی زمین قرار بگیرم همینکارم کردم با احتیاط داشتم چشم مینداختم ببینم کجا هستم که رسیدم به فاصله حدودسه متری یکی از اون مجسمه ها من مجسمه های مربوط به ایران قدیم و امپراطوری ایران رو خیلی دوس دارم.و به تاریخ این کشور افتخار میکنم.به مجسمه نزدیک شدم تا لمسش کنم هنوز دستم بهش برخورد نکرده بود که دیدم در جا خشک شدم و امواجی نورانی و بسیار پر ارتعاش از مجسمه خارج شد و وارد کالبدم شد فقط یادمه انقدر قوی بودن که منو داشتم منفجر میشدم نمیدونم چطوری قطع شد و من کاملا شوکه بودم سریع فاصله گرفتم و یادم اومد که به محیط دیگه ای برم پس به سمت بالا پرواز کردم و با سرعت به سمت غرب حرکت کردم.بعد از چند لحظه دیدم تو فاصله یکی دو کیلومتری خونمون تو فضای بالای میدون هستم دلم میخواست هنوز بیرون از بدنم باشم ولی دیدم هوشیاریم خیلی کم شده و همجا تاره و بالاخره باورود به جسمم بیدار شدم.تجربه خاصی بود و من نفهمیدم اونجا کجا بود.
خیلی جالب بود سپاس جناب محمد.کاملا درسته.حس تنهایی شدید به نحوی که فقط فضای اطراف رو در خلأیی از سکوت حس کنید,,و اینکه انگار یه نیروهایی بپّا در اطراف آدم حضور دارن,و نیز فضاهای سنگ و صخره ایِ دارای کنش های انرژیک و بعبارتی باطن دار رو من هم در رویاهای شفاف و برونفکنی های غیرارادی تجربه کردم,خیلی حال عجیب و خاصیه دقیقا همونطوره که فرمودید
سلام
خوشحالم که شما مطالبمرو با تجربیات مشابهتون درک میکنید.چون واقعا این ادراکات رو نمیشه توصیف کرد.از بذل توجه و دیدگاهتون متشکرم
سلامت باشید جناب محمد,نظر لطفتونه بسیارممنون.درود برشما که تجربه های ارزشمندتون رو به اشتراک میگذارید