اتفاقات زیادی دوروبر من میفته من بشدت ازشون میترسم واضح تریناش اینا بودن ..بچه که بودم وقتی میخواستم برم دستشویی همیشه تو راهرو یکی تو گوشم یه آهنگی رو زمزمه میکرد (صداش یجوریه که انگار جنسیت نداره)باعث میشد اون تیکه راه رو بدوم یا دستام بزارم رو گوشم تقریبا فراموشش کرده بودم که چند سال پیش دوباره همون اتفاق افتاد تمام صحنه ها ی بچگیم از جلوی چشمم رد شد …
کلاس پنجم دبستان که بودم رفته بودیم باغ .با خواهرام کنار هم خوابیده بودیم چون باغ ما تهش دیوار نداره معمولا سگ و روباه جانور زیاد هست تنهایی کسی تو باغ نمیره خواهرم هم کوچیک بود اصلا امکان نداشت بلند شه تنهایی بره پایین .نصفه شب از خواب بیدار شدم دیدم خواهرم از جاش بلند شد رفت سمت پله ها من صداش کردم عکس العملی نشون نداد رفت توی نور دیدم سایه خاکستری رنگه که اندازه جثه خواهرم بود ولی مو نداره با اینکه خواهرم موهاش بلند بود.برگشتم نگاه کردم دیدم خواهرم سر جاش خوابیده تا یه هفته در موردش به کسی چیزی نگفتم اولین تجربه ام در مورد دیدن روح بود.
وقتی خوابم سبکه یکی تو گوشم حرف میزنه اولین بار بهم سلام کرد دفه دوم اسمم رو صدا کرد دفه بعد حالم رو پرسید دفه بعدی یه اسم سه قسمتی رو بهم گفت ماهایاما … دوقسمت دیگه اش دقیق یادم نیست گفت اسم واقعیت اینه وقتی سرچ کردم به بودا رسیدم اسم دوتا معبد بودایی توی چین و هند قبلاً اصلا راجع به بودا چیزی نمیدونستم چون کلا به دین و مذهب علاقه ندارم همین که مسلمون هم هستم از روی اجباره چون مسلمون به دنیا اومدم. ممکنه جن کافر باشه قصدش این بوده باشه که منو گمراه کنه؟ حتی باعث شد من برم در مورد زندگی های قبلی و تناسخ سرچ کنم ….
.یکبار دیگه خواب بودم توی خواب متوجه شدم که قرار بیدار شم وقتی چشمام باز کردم یه چیز سیاه از روم بلند شد با سرعت زیاد رفت من بشدت تپش قلب گرفتم حتی چند ثانیه اول متوجه نشدم چه اتفاقی افتاده… بعضی اوقات وقتی تنهام یهو یه بوی عطری از زیر بینیم رد میشه که اصلا من همچین عطری تو اتاقم ندارم بوش انگار حرکت میکنه زیاد و کم میشه….
مامانم بابام اینا قرار بود برن همدان من لج کردم گفتم نمیام تنها میمونم تا مامان بزرگم بیاد شش صبح باهاشون بیدار شدم میخواستن حرکت کنن گوشی من صفحه اش سیاه شد به خالم زنگ زد اونم برداشت حرف زدیم و مامانم به خالم گفت گوشی یاسی خراب شده قطع کن بخواب بعد گوشیم به خونه زنگ زد خندیدیم و مسخره بازی در آوردیم تا اینکه گوشی مامانم به خونه زنگ زد بعد جو یخورده سنگین شد بابام گفت گوشیه دیگه هنگ میکنه چیزی نیست پنج دقیقه بعد تلفن خونه همزمان به گوشی من و مامانم زنگ زد همدان رفتنشون منتفی شد…
مامانم هم از این اتفاقا براش زیاد میفته توی دوره حاملگیش پرواز روح داشته چندبار یه مرد دیگه کاملا شبیه بابام تو خونه دیده بود مامانم با مادر شوهرش رفته بود حج خیلی اذیت شده بود رسیده بود به تایمی که باید سنگ شیطان رو میزدن و سنگای مامان بزرگم باید میزده هیچکدوم به مجسمه شیطان نمیخورده اونجا مامانم گریه میکنه از امام زمان کمک میخواد میگه برای خودم نمیخوام برای این پیرزن که همراهم هست ناراحتم که حجش یه موقع غلط ادا نشه بعد یه مرد سیاه پوست با سر تراشیده (تو اون زمان کسی سرشو نباید بتراشه دقیقش نمیدونم چرا)قد بلند عرق کرده که نفس نفس میزده انگار از یجا دویده بوده(تو اون جمعیت همچین چیزی امکان نداره) اومده بوده به مامانم میگه سنگاتو بده من . مامانم اول سنگای مامان بزرگم میده اون با عصبانیت داد میزنه میگه اول خودت اسمت چیه و میره جلو سنگو میزنه بر میگرده بعد مال مامان بزرگمو میزنه مامانم برمیگرده ازش تشکر کنه میبینه نیست با اینکه انقدر قدش بلند بوده که امکان گمشدنش تو جمعیت صفر بوده .مامان بزرگم هم این صحنه رو دیده بود …..
بدترین اتفاقی که برام افتاده این بود سال کنکورم بود طبقه پایین نشسته بودم تست میزدم خسته شدم همونجا خوابم برد حدود ساعت سه صبح با زنگ تلفن بدون شارژ که خاموش بود بیدار شدم چراغا هم روشن بود دیدم یه مرد با قد دو متر هیکلی کاملا سیاه مثل سایه ولی مشخص بود که شنل کلاه دار پوشیده رو به روم ایستاده شوک شدم دوباره تلفن زنگ خورد اومدم نگاه کنم به گوشی اون آقا اندازه یه کیسه زباله مشکی شد از کنار صورتم با سرعت خیلی زیاد رد شد من احساس کردم یه چیزی از تو بدنم باهاش کشیده شد(انگار از من یه چیزی کند برد) به ثانیه نکشید در و کلید چنان صدایی دادن و تکون خوردن که متوجه شدم از توی در رد شده همش فک میکردم اون شب عزرائیل دیدم چون همه میگفتن جن ها قد کوتاه هستن جن قد بلند نداریم تا اینکه یه خاطره مشابه تو سایت شما خوندم الان حس بهتری دارم همش فک میکردم مرگم نزدیکه … مرسی از سایتتون
سلام Yasimah عزیز، ممنون که تجربه خود را نوشتید. به نظر می رسد بیشتر این اتفاقات در همان خانه باشد؟ شاید انرژی های ماورایی زیادی در آن جمع شده که امکان این را فراهم می کند که ظهور وقایع عجیب راحت تر باشد. اگر نه که احتمالا به خاطر حساسیت های روحی بالای خود شما است و با توجه به اینکه مادر شما هم تجارب عجیب داشته بخشی از آن ارثی باشد. کوتاه بودن قد جن، تصوری است که ما از آنها به خاطر داستان های قدیمی ها داریم. جن ها هر شکلی می توانند داشته باشند. در روایات است… بیشتر »
درواقع قسمتی از انرژی حیاتی یا چی رو ازت گرفت و برد واسه همین حس میکنی چیزی رو ازت گرفته ….
سلام اول یه سوال از مسئول روابط عمومی، آ.تقی نژاد چرا قسمت کامنت رو برای کسایی که عضو سایت نیستن بستین؟ کاربری سایت سخت شده اینجوری که:/ Yasimah جان از خوندن تجربت خیلی لذت بردم و دوست دارم تجربیات بعدیت رو هم بخونم یه سوال دیگم دارم اگه کسی جوابش رو میدونه، کسایی که شنل میپوشن کین؟ من یه مرد رو به این صورت دیدم و فوق العاده در موردش کنجکاوم ولی موضوع اینه که انگار دیواری دورتادور خودش کشیده و از این دیوار هیچ احساس و تفکری به بیرون درز پیدا نمیکنه تنها چیزی که ازش فهمیدم اینه که… بیشتر »
سلام Famono عزیز، برای بخش پاسخ دهی به کامنت های عمومی کاربرانی که ثبت نام نشده اند فرد خاصی برای رسیدگی و پاسخ گویی به آنها نداریم و تیم فعلی فقط زمان این را دارد که پاسخ گوی اعضا در بخش تیکت های پشتیبانی و قسمت نظرات باشد. البته قبلا که بخش کامنت ها برای همه باز بود به تعداد زیادی از پرسش های مخاطبین عزیز پاسخ داده شده و اگر سوال جدیدی دارند می توانند از طریق فرم ارسال تجارب ماورایی، پرسش هایی را مطرح کنند که واقعا در هیچ کجای سایت به آنها اشاره نشده است. تا به… بیشتر »