تجربه ماورا – باز کردن بخت با ۳ میلیون! (نوشته فرزانه)

سلام

من فرزانه هستم با ۴۲ سال سن. دو خواهر م دارم که آنها هم تقریبا هم سن من هستند و اختلاف سنی با خواهر دوم دو سال و با سومی چهار سال است. هیچ کدام از ما ازدواج نکرده ایم و با مادر خود در یک واحد مسکونی زندگی می کنیم. روزها سر کار میرویم و زندگی خوبی داریم ولی وقتی به خانه می آییم از نگاه مادر متوجه می شویم که چه قدر نگران آینده ما است. مادرم هنوز امید دارد که ما ازدواج کنیم و همیشه سر این موضوع با هم جر بحث می کنیم. هر سه ما خواهران هیچ وقت خاستگار خوبی نداشتیم و با گذشت سن تعداد آنها هم کمتر شد. مادرم زیاد به مسجد میرود و با ادمهای عجیبی ارتباط میگیرد. یکی از خانمهای مسجد به او گفته بود حتما دخترهای تو طلسم شدند و بختشان بسته شده. آنها را پیش دعانویس ببر. این حرفها برای ما تکراری بود ولی مادرم اصرار کرد که این بار حتما برویم. آدرس یک دعانویس که در خیابان مولوی تهران بود را پیدا کردیم و من و مادرم رفتیم پیش دعانویس. با نگاه کردن به من گفت کل خانواده شما طلسم شدند و این به خاطر آزاری است که پدر تو به یکی از جنها وارد کرده و آن جن هم شما را نفرین کرده و میخواهد نسلتان برچیده شود. به مادرم اشاره کردم بلند شو برویم این دیوانه است ولی مادرم بیشتر کنجکاو شد چون عاشق این است که مسئولیت هر چیزی را گردن یک چیز دیگر بیندازد. حالا چه کسی بهتر از جن. دعانویس از درماندگی مادرم سواستفاده کرد و گفت ۳ میلیون میگیرد تا نفرین آن جن را باطل کند آن وقت هر سه ما خواهران تا پایان دو سال ازدواج می کنیم. تا قیمت را گفت مادرم پریشان شد و گفت زیاد است اگر میشود تخفیف بدهید. دعانویس گفت راه ندارد. من با عصبانیت گفتم ملت را خر فرض کردی؟ دعانویس که چه بگویم رمال حقه باز هر چه از دهنش بیرون آمد به من گفت. دست مادرم را گرفتم و رفتیم بیرون. نمیدانم چرا خیلی عصبانی شده بودم و هیچ چیز تحت کنترل من نبود. بعدا از رفتار خودم شرمنده شدم.

با چند دعانویس دیگر هم صحبت کردیم. یکی از آنها گفت احتمالا تو در خانه زیاد برهنه میگردی و جن عاشق تو شده. گفتم تا چه حد برهنه؟ گفت جنهای مذکر هم مثل انسانهای مذکر هستند خودت ببین تا چه جد برهنگی باعث تحریک آنها میشود. بعد گفت زیاد استمنا میکنی؟ وقتی دید خجالت میکشم ادامه نداد و گفت چند تا کبوتر بگیر داخل خانه بذار. جنها از کبوتر میترسند و میروند. ما هم دو تا کبوتر گرفتیم که با کمال تعجب هر دوی آنها بعد از چند روز مردند با اینکه آب و دانه کافی داشتند. دعانویس از قبل گفته بود که اگر کبوترها مردند یعنی جو منفی خانه شما زیاد است. باز هم کبوتر گرفتیم. خانه جو خیلی بهتری داشت. کمتر حضور چیزهای نامریی را احساس میکردم. ولی این کافی نبود. نمیدانم اتفاقی بود یا نه ولی خواهر دومم بلاخره ازدواج کرد. خیلی خوشحالم که بلاخره سرسامان گرفت. در مورد خودم و خواهر سومم چیزی تغییر نکرده. موضوع بخت گشایی را فراموش کرده بودم و بیشتر جذب دعانویسها شدم تا برای کارمم هم راهنمایی کنند. به نظرم این چیزها آدم را وابسته میکند. خودم هم شروع کردم یاد گرفتن دعانویسی ولی وقتی فهمیدم همه آنها شرعی نیستند ترسیدم ادامه دهم.