قالب وردپرس قالب وردپرس قالب فروشگاهی وردپرس وردپرس آموزش وردپرس
قدرت کلمات مثبت
کلمات می توانند مغز شما را تغییر دهند | قدرت کلمات مثبت
دسامبر 9, 2018
تجربه ماورا
تجربه ماورا – تجربه ملاقات با خود برتر (نوشته سحر)
دسامبر 9, 2018

تجربه ماورایی – حس انرژی (نوشته جهانگرد)

تجربه ماورا

تجربه ماورا

تجربه ماورایی – حس انرژی (نوشته جهانگرد)

سلام خدمت همه دوستان ، مدتی بود که در سایت حضور نداشتم و برای همین این تجربه ای که می نویسم برای هفته پیش است.
———–
ساعت سه شب بود و به خاطر امری که پیش آمده بود نتونستم بودم بخوابم.
گفتم یه نیک ساعتی بخوابم و سعی در تلقین کردم که فقط نیم ساعت بخوابم، اما انقدر خسته بودم که گفتم ۴۵ دقیقه بهتره و خوابم برد…
(قبل از خواب با حالت مضحک به خودم گفتم الآن میرم توی رویابینی ای چیزی…)
خب صاف بریم سر اصل مطلب
یه لحظه تو خواب به خودم اومدم و دیدم که روی صندلی کلاس نشستم و معلم زیستمون میخواد فیلم پخش کنه….
بی هیچ مقدمه ای فیلمه شروع شد : توی فیلم یه چیزی از عروسک هم کوچکتر بود که برای من توی خواب به جن تعریف شده بود!! نخندید…خخخ….
بعد یه دفعه دستش کش اومد و مستقیم رفت تو قلب یه انسان.
(تو فیلم)
(حالت صحنه آهسته اما نه خیلی)
بعد صحنه فیلم شروع کرد به چرخیدن و….
همون موقع منم حس کردم که دارم حول قلبم به شکل مارپیچ می چرخم…
و به تو میرم…
حس واقعا بدی داشتم معادل الانش و تقریبا باید دو کیلو با اجازه بالا بیاری…
و همین طوری داشتم نابود میشدم…
همین لحظات بودم که یه دفعه برام تعریف شد که اگه کسی دستمو بگیره منم به حالت بعدیم بر می گردم….
تو همون موقع حس کردم یکی دستمو محکم گرفته منم محکم دستشو گرفتم و یه جورایی داشتم واقعا عبور انرژی تو دستمون حس می کردم …
بعدش که دیدم تشکر کردم و اون فقط یه لبخند زد و‌…..
با اجازه کارگردان صحنه عوض شد تو اتاقم بودم الان میتونم بگم قشنگ میفهمیدم که تو خوابم گفتم اگه رویابینی هست بزار تستش کنم، روی تختم بودم فکر کردم که الان یه دو سه سانتی برم بالا اما نمی دونم چرا یه دفعه پانزده بیست سانت رفتم بالا..
فکر کنم برای ترسم بود که یه دفعه بیدار شدم…
تو همون بیست سانتی که بودم حس میکردم کلی انرژی قدرتمند به شکل بی نهایت از من عبور می کند و میاد (من وسط نماد بودم) خیلی قوی بود انگار دورمو احاطه کرده بود،
بعد یه دفعه از اون حالت به شکل بدی بیدار شدم…
توی سبکی بودم و یه دفعه حس سنگین شدن کردم خیلی بد بود انگار که داشتم همین طوری عرق می کردم…. بعد چشام باز شد و با دیدن کاغذ و خودکار ترس برم داشت و سریع به ساعت نگاه کردم..
ساعت دقیق دقیق دقیق نیم ساعت گذشته بود اما برای من یه دریایی بود…
…………….
من این تجربه رو نوشتم فقط برای اینکه انرژی ها رو بگم لطفا اون جاهایی که توصیف کردمو یه ذره با فکر کردن بهش بخونید تا شاید مفهوم انرژی بهتر درک کنید منم توی این خواب در لحظه آخر واقعا ارتعاش رو حس کردم در حالی که همش سوال داشتم تغییر ارتعاش چه حسی داره ؟!! اما از نظر من برگشت به حالت مادی خیلی حس بدیه
……. ببخشید اگه چشماتونو با نقطه در آوردم ……خداحافظ………..

علی خانی (مشاور سایت)
علی خانی (مشاور سایت)
علی خانی، علاقه مند به حوزه ماورا و موضوعات عرفانی و روحی شرقی و غربی از جمله مدیتیشن، انرژی درمانی، طب سنتی، یوگا، خواب بینی، سفر روح و …
اشتراک
اطلاع از
5 Comments
قدیمی ترین
جدیدترین
Inline Feedbacks
View all comments
صاعقه
مهمان
صاعقه
4 سال قبل

جهانگرد تو دانشگاه یه جور دیگه تعریفش کردی؟!

هیچکس
مهمان
هیچکس
4 سال قبل
Reply to  صاعقه

خب شاید میخواسته پیاز داغش رو زیاد کنه!!! خخخخ
اقا چرا جواب جیمیل ها نمیاد؟! بخش(تماس با ما) مشکل داره؟

جهانگرد
مهمان
جهانگرد
4 سال قبل
Reply to  صاعقه

کامل نگفتم، دیدم گوش نمی کنی…

جهانگرد
مهمان
جهانگرد
4 سال قبل
Reply to  صاعقه

فقط رمزی حرف زدنت…. خخخ…خ…..

رفتن به نوار ابزار