انسان بی هدف معمولا قربانی افرادی می شود که در زندگی خود دارای هدف باشند. وقتی هدف در زندگی نباشد در این صورت شخص احساس پوچی و روزمرگی می کند و کارهای تکراری روز قبل را اتوماتیک وار انجام می دهد و امیدی به آینده ندارد.
از طرفی با وجود آنکه انتخاب هدف مزایای زیادی دارد ولی اگر اشتباه انتخاب شود می تواند از بی هدفی هم خطرساز تر باشد. برای مثال افرادی هستند که هدف خود را طوری انتخاب می کنند که هیچ گاه قادر به رسیدن به آن نیستند و در نهایت دچار یاس و ناامیدی می شوند. یا ممکن است از قبل هدفی را انتخاب کرده باشند که دیگر مایل به ادامه آن نیستند ولی برای حفظ آبرو و به خاطر هزینه زیادی که در ابتدای راه خرج کرده اند مجبور هستند آن کار را ادامه دهند.
آیا هدف شما به گونه ای است که می تواند شما را روز به روز به سمت خود راهنمایی کند و الهام بخش باشد؟ در واقع اهداف باید این چنینی باشند. ولی اگر یک هدف به قدری خشک و بدون تغییر انتخاب شده باشد در این صورت شاید حتی فراموش کنیم که چرا آنها را انتخاب کرده ایم.
هدف ها برای این هستند که به زندگی ما جهت ببخشند و نه آنکه همچون نوشته ای بر سنگ حکاکی شده باشند. بنابراین بنا به نیاز و موقعیت های خود هدف های مناسب تعیین کنید و رفته رفته آنها را متکامل تر کنید.
هدف هایی که وضوح و حد و مرز کافی ندارند کاربردی نیستند. برای مثال اگر اهدافی مانند موارد زیر را دارید در این صورت موارد مبهمی را انتخاب کرده اید:
– رسیدن به شادی
– درآمد بیشتر
– کار بهتر
– ایجاد ارتباط بهتر با دیگران و ….
موارد بالا هدف نیستند بلکه بیشتر شبیه آرزو هستند. اگر نمی دانید دقیقا چه چیزی می خواهید در این صورت به احتمال کمی به آنها می رسید.
برای نشان دادن قدرت جزئی کردن هدف، تمرین معروف زیر را انجام دهید:
– ابتدا به مدت ۱۵ ثانیه، هر چیز سفیدی که می توانید به خاطر بیاورید را لیست کنید. چند مورد یافتید؟
– حالا به مدت ۱۵ ثانیه هر چیز سفیدی که داخل یخچال یافت می شود را لیست کنید. حالا چند مورد را توانستید لیست کنید؟
تمرین بالا اهمیت وضوح اهداف برای تمرکز بهتر بر آنها را نشان می دهد. اهداف مبهم نمی تواند چنین تمرکزی را در شما ایجاد کند و از همین رو قادر نیستید به آنها برسید.
به گفته برایان تریسی تنها ۳% افراد بالغ اهداف خود را یادداشت می کنند و زمان بندی لازم برای انجام آنها را هم در نظر می گیرند. این افراد نسبت به کسانی که چنین کاری را نمی کنند ده برابر بیشتر به اهدافشان می رسند.
نوشتن اهداف بر روی کاغذ باعث می شود که آنها در ذهن شما بیشتر حک شوند. خیال پردازی در مورد رسیدن به اهداف هم خوب است ولی مانند توهم و سراب است. هنگامی که اهداف خود را روی کاغذ آوردید و نقشه راه خود را بررسی کردید در این صورت به واقعیت نزدیک شده اید.
تا به حال چند بار در رسیدن به اهداف خود شکست خورده اید؟ شاید به این خاطر باشد که از لحاظ ذهنی آمادگی رسیدن به آنها را نداشته اید.
وقتی ما برای خود هدف تعیین می کنیم خیلی مثبت گرایانه فکر می کنیم. این مثبت اندیشی اگرچه به ما شهامت امتحان کردن چیزهای جدید را می دهد ولی گاهی متناسب با شرایط ذهنی و توانایی های ما نیستند.
بسیاری از افراد آرزوهای خود را با اهدافشان اشتباه می گیرند و از چالش های پیش رو بی خبر هستند بنابراین ممکن است زود به زمین بخورند و ناامید شوند.
اگر می خواهیم توانایی خود را با چالش های احتمالی بسنجیم لازم است که مراحل زیر را انجام دهید:
– ابتدا زمان احتمالی رسیدن به هدف خود را دو برابر کنید زیرا زمان بندی خودمان برای رسیدن به اهدافمان معمولا غیرواقعی است.
– انتظار بدترین چیز را داشته باشید و آن را در ده ضرب کنید. همه مشکلات احتمالی را یادداشت کرده و بنویسید که راه کارهای شما برای حل آنها چیست. این ذهن شما را برای چالش پذیری و رفع مشکلات آماده می کند.
– سپس بنویسید که تحت چه شرایطی از هدف خود ناامید می شوید و حاضرید آن را کنار بگذارید؟
اگر خودتان را برای بدترین ها آماده کنید و در عین حال مثبت اندیشی خود را از دست ندهید در این صورت قادر به انجام کارهایی هستید که دیگران نمی توانند. پشتکار و سرسختی در رسیدن به هدف از ویژگی هایی است که تنها در افراد موفق یافت می شود.
هر چند که هدف نهایی شما جذاب به نظر می رسد ولی سعی کنید آن را به اهداف کوچکتر تقسیم کرده و هر روز روی یکی از مهارت ها و کارهای لازم کار کنید تا در نهایت مجموعه کارها و مهارت هایی که کسب کرده اید شما را به هدف نهایی تان برساند.