هیپنوتیزم کلاسیک و بحث دسترسی به ناخودآگاه وقتی معنی پیدا می کند که ما بخواهیم با ورود به عالم خلسه، قدرت استدلال استقرایی را موقتا خاموش کرده و اطلاعات مورد نظر را به ضمیر ناخودآگاه خود انتقال دهیم.
منظور از استدلال استقرایی چیست؟
در نوع از استدلال شما قصد دارید از جزء به کل برسید و بر اساس مشاهدات پدیده های کوچک تر به یک جمع بندی رسیده و نظریه کلی تری را ارائه کنید. مثلا وقتی می بینیم که سیبی بر زمین می افتد یا اشیای دیگر به سمت زمین کشیده می شوند به این فکر فرو می رویم که دلیل آن چه می باشد. با بررسی این اطلاعات و نتیجه گیری ها پی به قانون جاذبه می بریم.
از طرف دیگر ما استدلال قیاسی را داریم که در طی آن قرار است از کل به جزء برسیم. یعنی ابتدا یک قانون کلی را قبول کرده و سپس پدیده ها با آن سنجیده شده و در صورت باور به آن نظر کلی، پدیده های مشابه هم قابل قبول هستند.
ضمیر خودآگاه قادر هست به صورت هر دو نوع استدلال فکر کند ولی ضمیر ناخودآگاه تنها قادر به انجام استدلال قیاسی بوده و کسی که هیپنوتیزم شده است نمی تواند استدلال استقرایی انجام دهد.
اما اینها یعنی چه؟ برای روشن شدن موضوع، مثالی می زنم. فرض کنیم که در حالت عادی به شما گفته می شود که هوا گرم است. شما تعجب کرده و می گویید که دماسنج نشان می دهد هوا سرد است. بخار از دهانم خارج می شود و شیشه ها عرق کرده و بدنم در حال لرزیدن است. بنابراین قبول نمی کنید که هوا گرم است چون با دلیل و مدرک آن را رد کرده اید. در واقع از استدلال استقرایی استفاده کرده اید.
ولی اگر هیپنوتیزم شوید و به شما گفته شود هوا گرم است ضمیر ناخودآگاه شما قادر به ارائه دلیل و مدرک برای بررسی صحت ماجرا نیست و چشم بسته این موضوع را قبول می کند. بنابراین استدلال استقرایی را نمی تواند انجام بدهد و تنها از استدلال قیاسی کمک می گیرد. بنابراین نه تنها گرم شدن هوا را می پذیرد بلکه هر چیزی که به گرم شدن هوا ربط پیدا کند را قبول می کند مثلا تصور می کند که دمای هوا سی درجه سانتی گراد بوده و بدنش عرق کرده است.
پس عجیب نیست اگر در طی هیپنوتیزم، هر چیزی ولو چیزهای غیر واقعی را هم به ناخودآگاه خود بگوییم و فورا قبول کند.
بر اساس این می توان تا حدودی پاسخ داد که آیا کودکان هیپنوتیزم می شوند یا خیر.
به دلیل اینکه در سنین پایین، هنوز قدرت استدلال استقرایی در آنها شکل نگرفته است بنابراین به نوعی همیشه در حال هیپنوتیزم هستند و باورها و آموزه های پدر و مادر و محیط را شدیدا به عنوان واقعیت می پذیرند هر چند که آن نظرات ابلهانه باشد. به همین دلیل است که سنین زیر پنج یا شس سالگی سنین حساس تربیتی بوده و می تواند کل زندگی فرد را تحت تاثیر قرار دهد. از آن سنین به بعد کم کم قابلیت انتقاد و تفکر منطقی در او بیشتر شده و ذهن او کمتر به صورت تقلیدانه حقایق را می پذیرد و می تواند علاوه بر استدلال قیاسی و هیپنوتیزمی، استدلال استقرا را هم انجام داده و نگهبانی را بر سر ضمیر ناخودآگاه خود بگذارد تا هر باور پوچی را قبول نکند و اگر قرار است باور جدیدی را به صورت مستقیم به ناخودآگاه خود راه دهد باید از طریق کارهایی چون هیپنوتیزم انجام شود. به همین دلیل است که گفته می شود هیپنوتیزم کلاسیک در کودکان از سنین بالای شش سال معنای واقعی پیدا می کند (برگرفته از آموزه های ریچارد شروت).